نپتون هشتمین و آخرین سیارهی منظومهی شمسی است که بهدلیل ساختار و ترکیب در دستهی غولهای یخی قرار میگیرد.
نپتون هشتمین سیارهی منظومهی شمسی و دورترین سیاره از خورشید است. از نظر بزرگی، نپتون چهارمین سیارهی بزرگ منظومهی شمسی و متراکمترین غول یخی است. جرم نپتون ۱۷ برابر جرم زمین و کمی از دوقلوی خود یعنی اورانوس سنگینتر است (جرم اورانوس ۱۵ برابر جرم زمین است). نپتون هر ۱۶۴.۸ سال در فاصلهی ۳۰.۱ واحد نجومی (۴.۵ میلیارد کیلومتری) به دور خورشید میچرخد. نام نپتون براساس خدای رومی دریا انتخاب شده است.
نپتون را نمیتوان با چشم غیرمسلح رصد کرد و تنها سیارهی منظومهی شمسی است که براساس پیشگوییهای ریاضی کشف شد نه مشاهدات تجربی. نپتون درنهایت در سال ۱۸۴۶ با تلسکوپ رصد شد.
جو نپتون هم مانند مشتری و زحل ترکیبی از هیدروژن و هلیوم و همینطور ردپاهایی از کربن و احتمالا نیتروژن است، اما درصد بالایی از جو نپتون را یخهایی مانند یخ آب، یخ آمونیاک و یخ متان تشکیل میدهد. فضای داخلی نپتون مانند اورانوس ترکیبی از یخ و سنگ است به همین دلیل اورانوس و نپتون در دستهی غولهای یخی قرار میگیرند. دلیل رنگ آبی نپتون، وجود متان در بخش فوقانی جو این سیاره است.
مقایسهی زمین با نپتون
در مقایسه با جو نسبتا یکنواخت اورانوس، جو نپتون فعال و دارای الگوهای آبوهوایی است. برای مثال هنگام پرواز وویجر ۲ در سال ۱۹۸۹ از فراز نپتون، یک لکهی سیاه تیره در نیمکرهجنوبی این سیاره مشاهده شد که با لکهی سرخ بزرگ مشتری قابل مقایسه است. رکورد سرعت باد در نپتون به ۲۱۰۰ کیلومتر بر ساعت هم میرسد.
بهدلیل فاصلهی زیاد این سیاره از خورشید، جو فوقانی آن یکی از سردترین نقاط در منظومهی شمسی است. دمای ابرهای فوقانی در جو این سیاره به منفی ۲۱۸ درجهی سانتیگراد میرسد. دما در مرکز این سیاره تقریبا برابر با ۵۱۰۰ درجهی سانتیگراد است. نپتون دارای یک سیستم حلقوی کمرنگ و گسسته است که در سال ۱۹۸۴ کشف شد و سپس توسط وویجر ۲ تأیید شد.
دانشمندان هنوز در مورد نحوهی شکلگیری سیارهها مطمئن نیستند. هماکنون دو نظریه بیشتر به شواهد نزدیک هستند. اولین و قابلقبولترین نظریه، نظریهی تجمع هسته است که برای سیارههای سنگی به درستی پیش میرود اما برای غولهای گازی و یخی مانند نپتون با مشکل روبهرو میشود. دومین نظریه، نظریهی ناپایداری دیسک است که میتوان برای غولهای گازی و یخی روی آن حساب کرد.
تقریبا ۴.۶ میلیارد سال پیش، منظومهی شمسی ابری از گاز و غبار موسوم به سحابی خورشیدی بود. جاذبه، منجر به فروپاشی مواد و چرخش آنها شد، خورشید در مرکز این چرخش شکل گرفت.
با ظهور خورشید، باقی مواد به شکل تودههای متراکم درآمدند. ذرات کوچک با نیروی جاذبه به یکدیگر پیوستند و ذرات بزرگتر را تشکیل دادند. بادهای خورشیدی عناصر سبکتر مانند هیدروژن و هلیوم را از نواحی نزدیک به خورشید دور کردند و مواد سنگی و سنگین باقیمانده، دنیاهای سنگی را تشکیل دادند؛ اما ازآنجاکه بادهای خورشیدی تأثیر کمتری بر عناصر سبکتر داشتند، این عناصر متراکم شدند و غولهایی مثل نپتون را تشکیل دادند. سیارکها، دنبالهدارها، سیارهها و قمرها هم به همین ترتیب شکل گرفتند.
بعضی مشاهدات مربوطبه سیارههای خارجی میتوانند نظریهی تجمع هسته را بهعنوان فرضیهی غالب شکلگیری سیارهها ثابت کنند. تعداد غولهای گازی در اطراف ستارهها با هستهی فیتر (اصطلاحی که ستارهشناسان برای عناصری غیر از هیدروژن و هلیوم به کار میبرند) بیشتر است. به نقل از ناسا نظریهی تجمع هسته نشان میدهد دنیاهای سنگی و کوچک متداولتر از انواع غولهای گازی هستند.
برای غولهای گازی حجیمی مثل مشتری، نظریهی تجمع هسته نیاز به زمان زیادی دارد. این در حالی است که ابر حول خورشید زمان کوتاهی دوام آورده و سپس بهطور کامل تبخیر شده است. بهگفتهیکوین والش یکی از پژوهشگرهای مؤسسهی جنوب غربی بولدر کلورادو:
سیارههای غولآسا به سرعت و تنها در طی چند میلیون سال تشکیل شدند. محدودیت زمانی دیسک گازی حول خورشید تنها ۴ تا ۵ میلیون سال بود.
براساس یک نظریهی نسبتا جدید به نام ناپایداری دیسک، تودههای گاز و غبار در اوایل حیات منظومهی شمسی به یکدیگر پیوستند. بهمرورزمان این تودهها فشرده شدند و سیارههای غولآسا را تشکیل دادند. این سیارهها میتوانند سریعتر از رقبای خود در نظریهی تجمع هسته تشکیل شوند (حتی در چندهزار سال).
بزرگترین چالش مدل تجمع هسته، زمان است. پژوهشهای اخیر در مورد نحوهی ترکیب اجرام کوچک و سنگریزهها نشان میدهند سیارههای غولآسا ۱۰۰۰ برابر سریعتر از فرضیههای قبلی تشکیل شدهاند.
در سال ۲۰۱۲، مایکل لمبرکتز و آندرس یوهانسون، پژوهشگرهای دانشگاه لاند سوئد، نشان دادند ذرات کوچک میتوانند رمز شکلگیری سریع سیارههای غولآسا را در خود داشته باشند. لویسان در این مورد میگوید:
ذرات باقیمانده از فرایند شکلگیری (که قبلا تصور میشد اهمیتی ندارند) میتوانند کلید اصلی حل مسئلهی شکلگیری سیارهها را در خود داشته باشند
نپتون از همان ابتدای کشف در اواسط قرن نوزدهم همواره یک سیارهی رازآلود بوده است. نپتون بهعنوان دورترین سیاره از خورشید، تنها یک بار هدف مأموریت فضایی قرار گرفته است. هنوز سؤالات بیپاسخی در مورد فضای داخلی آن وجود دارد. بااینحال در چند دههی اخیر اطلاعات زیادی در مورد این سیاره به دست آمده است.
برای مثال بهلطف کاوشگر وویجر ۲ و بررسیهای متعدد تجهیزات مستقر در زمین، دانشمندان به درک خوبی از ساختار و ترکیب این سیاره رسیدند. نپتون را هم مانند دیگر سیارههای غولآسای منظومهی شمسی، میتوان به چند لایهی متعدد تقسیم کرد. ترکیب نپتون بسته به این لایهها تغییر میکند. خارجیترین لایهی نپتون جو آن است که ۵ الی ۱۰ درصد از جرم سیاره را تشکیل میدهد.
ساختار داخلی نپتون: (۱) ابرهای بالای جو (۲) جو: ترکیبی از هیدروژن، هلیوم و متان (۳) گوشته: شامل یخهای آب، آمونیاک و متان (۴) هستهی سنگی: سیلیکات و آهن، نیکل
زیر جو این سیاره، گوشتهی بزرگ آن قرار گرفته است. گوشته یک بخش مایع بسیار داغ است که دمای آن به ۱۷۲۷ الی ۴۷۲۷ درجهی سانتیگراد میرسد. جرم گوشتهی نپتون ۱۰ الی ۱۵ برابر جرم گوشتهی زمین است و منبعی غنی از آب، آمونیاک و متان است.
تراکم متان، آمونیاک و آب در نواحی پائینتر جو این سیاره افزایش مییابد. برخلاف اورانوس، بخش اقیانوسی نپتون بزرگتر است، درحالیکه اورانوس یک گوشتهی کوچک دارد. تصور میشود نپتون هم مانند دیگر غولهای گازی،یخی یک هستهی جامد داشته باشد که ترکیب آن کاملا مشخص نیست. بااینحال براساس فرضیهها این هسته سنگی و سرشار از ف با نظریههای فعلی شکلگیری سیارهها سازگار است.
در عمق ۷۰۰۰ کیلومتری نپتون، متان به کریستالهای الماس تبدیل میشود
براساس این نظریهها، هستهی نپتون ترکیبی از آهن، نیکل و سیلیکات است و جرم آن ۱.۲ برابر جرم زمین است. فشار تخمینزدهشده در مرکز این سیاره ۷۰۰ گیگاپاسکال است که تقریبا دو برابر فشار در مرکز زمین و دمای مرکز نپتون هم به ۵۴۲۶ درجهی سانتیگراد میرسد. در عمق ۷۰۰۰ کیلومتری، شرایط بهگونهای است که متان به کریستالهای الماس تبدیل میشود و بارش الماس به اندازهی دانههای تگرگ دیده میشود.
جو نپتون تقریبا ۵ الی ۱۰ درصد از جرم آن را تشکیل میدهد و تا عمق ۱۰ الی ۲۰ درصدی توسعه مییابد در این عمق فشار به ۱۰ گیگاپاسکال میرسد (۱۰۰ هزار برابر فشار جوی زمین). در ارتفاعهای بالا، جو نپتون ترکیبی از ۸۰ درصد هیدروژن، ۱۹ درصد هلیم و مقداری متان است. یکی از دلایل رنگ آبی نپتون مانند اورانوس، جذب نور قرمز توسط متان موجود در جو است با این تفاوت که رنگ آبی نپتون تیرهتر و شفافتر است.
جو نپتون به دو بخش اصلی تقسیم میشود: جو پائینی (که دمای آن همراهبا ارتفاع کاهش مییابد) و استراتوسفر (که دمای آن با ارتفاع افزایش مییابد). مرز بین این دو، تروپوپاوس نامیده میشود که در فشار ۱۰ کیلوپاسکال قرار گرفته است.
طیفهای نپتون نشان میدهند استراتوسفر پائینی آن بهدلیل تراکم فرآوردههای حاصل از واکنش تشعشعات فرابنفش و متان رنگ ماتی دارد و ترکیبهایی مانند اتان و اتین در این بخش تولید میشود. استراتوسفر منبع کربن مونواکسید و هیدروژن سیانید است که عامل دمای بیشتر آن نسبت به اورانوس است.
تغییر رنگ و ویرایش تصویر برای تأکید بر ویژگیهای جوی نپتون. لکهی سیاه نپتون بهعنوان شاخصترین ویژگی در سمت چپ مشخص شده است.
به دلایل نامعلوم، دمای ترموسفر نپتون بسیار بالا و تقریبا برابر با ۴۷۶.۸۵ درجهی سانتیگراد است. این دما برای سیارهای با این فاصلهی زیاد از خورشید، عجیب است و بهمعنی وجود یک مکانیزم گرمایشی دیگر در نپتون است. این مکانیزم گرمایشی میتواند بر اثر واکنش جو نپتون با یونهای موجود، میدان مغناطیسی یا امواج گرانشی داخل سیاره به وجود آمده باشد.
این تفاوت در چرخش، یکی از ویژگیهای شاخص نپتون در میان سیارههای منظومهی شمسی است و منجر به طوفانها و بادهای شدیدی در ارتفاعهای مختلف میشود. سه طوفان مهم این سیاره در سال ۱۹۸۹ توسط کاوشگر وویجر ۲ ثبت شدند و سپس براساس ظاهر نامگذاری شدند.
اولین طوفان یک طوفان عظیم گردبادی در ابعاد ۱۳٬۰۰۰× ۶۶۰۰ کیلومتر بود که شباهت زیادی به لکهی سرخ مشتری داشت. این طوفان به لکهی سیاه عظیم معروف است اما پنج سال بعد (۱۹۹۴) در رصد تلسکوپ هابل ناپدید شده بود. در عوض یک طوفان جدید با ظاهری مشابه به طوفان سیاه بزرگ در نیمکرهی شمالی این سیاره دیده شد که نشان میدهد این طوفانها نسبت به گردبادهای مشتری عمر کمتری دارند.
برای اولینبار تلسکوپ فضایی هابل، تصاویر تایم لپس را از کوچک شدن طوفان سیاه نپتون ثبت کرده است
طوفان دیگر، طوفان اسکوتر یک گروه ابری سفید است که در فاصلهی دورتری نسبت به لکهی سیاه بزرگ قرار گرفته است. نام مستعار این طوفان برای اولینبار در بازدید وویجر ۲ (سال ۱۹۸۹) انتخاب شد.
لکهی سیاه کوچک هم یک طوفان گردبادی در بخش جنوبی این سیاره و دومین طوفان متراکم در طی بازدید ۱۹۸۹ است. هابل دو طوفان تاریک را در اواسط ۱۹۹۰ کشف کرد که پس از آن ناپدید شدند. آخرین طوفان هم در سال ۲۰۱۵ کشف شد که حالا در حال کوچک شدن است.
این طوفان هم مانند لکهی سرخ بزرگ مشتری به مرور در حال کوچک شدن است. البته برخلاف لکهی سرخ بزرگ مشتری که به مدت ۲۰۰ سال قابل رصد است، لکههای سیاه نپتون تنها چند سال دوام میآورند. این اولینبار است که مرگ لکهی سیاه ثبت میشود.
مجموعه تصاویر تلسکوپ فضایی هابل که در طی دو سال ثبت شدهاند، ناپدید شدن لکهی سیاه بزرگ نپتون را نمایش میدهند. عرض این لکهی بیضی شکل از ۳۱۰۰ مایل به ۲۳۰۰ مایل کاهش پیدا کرده است.
مگنتوسفر نپتون مانند اورانوس است و میدان مغناطیسی آن نسبت به محورچرخش آن دارای انحراف ۴۷ درجهای است. قبل از رسیدن وویجر ۲ به نپتون، تصور میشد دلیل انحراف مگنتوسفر اورانوس، انحراف محوری آن باشد. در مقایسهی میدانهای مغناطیسی دو سیاره، دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که این انحراف شدید در اثر جریانهای داخلی سیاره به وجود آمده است. این میدان مغناطیسی ممکن است بر اثر حرکتهای سیال همرفتی به وجود آمده باشد.
نپتون روی یک مدار بیضیشکل در فاصلهی میانگین ۴.۵ میلیون کیلومتری از خورشید قرار گرفته است. این فاصله دقیقا ۳۰ برابر فاصلهی زمین تا خورشید است. نپتون هر ۱۶۵ سال زمینی به دور خورشید میچرخد و اولین مدار آن از زمان کشف در سال ۲۰۱۱ کامل شد.
هر ۲۴۸ سال یک بار پلوتو به مدت تقریبا ۲۰ سال در مدار نپتون قرار میگیرد در این زمان پلوتو به نزدیکترین فاصله با نپتون میرسد. بااینحال، از آنجا که پلوتو از ردهبندی سیارههای منظومهی شمسی خارج شده است، نپتون بهعنوان دورترین سیارهی منظومهی شمسی شناخته میشود.
انحراف محوری نپتون ۲۸.۳۲ درجه است که از این نظر تقریبا مشابه انحراف محوری زمین (۲۳ درجه) و مریخ (۲۵ درجه) است. در نتیجه نپتون هم مانند زمین تغییرات فصلی را تجربه میکند. دورهی طولانی گردش نپتون به دور خورشید به این معنی است که هر فصل در نپتون ۴۰ سال به طول میانجامد. دورهی چرخش جانبی (روز) نپتون ۱۶.۱۱ ساعت است.
به این دلیل که نپتون یک جرم یکپارچه و جامد نیست، جو آن هم چرخشهای متفاوتی دارد. عریضترین بخش یعنی استوای نپتون با دورهی ۱۸ ساعت میچرخد که از چرخش ۱۶.۱ ساعتی میدان مغناطیسی آن کمتر است. در مقابل بخشهای قطبی این سیاره با سرعت ۱۲ ساعت میچرخند.
تاکنون ۱۴ قمر برای نپتون ثبت شده است. تقریبا نیمی از قمرها، سالها پس از عبور وویجر ۲ از کنار این سیاره کشف شدند و این اکتشافات نشاندهندهی پیشرفتهای فناوری تلسکوپ هستند.
قمرهای این سیاره براساس اساطیر یونان مرتبط با نپتون، پوسیدئون یا اقیانوس و براساس راهبردهای اتحادیهی بینالمللی ستارهشناسی نامگذاری شدهاند. قمرهای نامنتظم با الهام دختران نیریوس و دوریس نامگذاری شدند.
آخرین قمر نپتون در سال ۲۰۱۳ کشف شد. دانشمندان پس از تحلیل تصاویر قدیمی تلسکوپ فضایی هابل این قمر را موقتا S/۲۰۰۴ N 1 نامگذاری کردند. این قمر یک قمر کوچک و تقریبا ۱۰۰ میلیون برابر کوچکتر از آن است که با چشم غیرمسلح در آسمان شب رصد شود.
بهدلیل فاصلهی زیاد نپتون از زمین قبل از عبور وویجر ۲ از کنار این سیاره، تنها دو قمر برای آن کشف شده بود. اولین قمر تریتون درست ۱۵ روز پس از کشف خود سیاره، کشف شد. تریتون تنها قمر بزرگ منظومهی شمسی با مدار عقب رو است که در جهت مع نپتون به دور آن میچرخد. این قمر توسط ستارهشناس بریتانیایی به نام ویلیام لاسل در سال ۱۸۴۶ کشف شد.
تریتون، بزرگترین قمر نپتون
قطر تریتون ۲۷۰۰ کیلومتر است و چند حفرهی معدود روی آن وجود دارد. سطح این قمر ترکیبی از صفحات آتشفشانی مسطح، برآمدگیها و گودالهایی است که بر اثر جریانهای یخ شکل گرفتهاند. دانشمندان معتقدند تریتون دارای یک پوستهی نیتروژنی منجمد است که هستهی فی سنگی و گوشتهی یخی آن را پوشانده است. تریتون همچنین دارای یک جو نیتروژنی با ردپاهایی از متان است. وویجر ۲، آبفشانهایی را در سطح تریتون شناسایی کرده است و بهاینترتیب تریتون از معدود قمرهایی است که زمین فعالی دارد.
نرئید، دومین اکتشاف تلسکوپهای مستقر در زمین است و قطر آن تنها ۱۷۰ کیلومتر است. این قمر در سال ۱۹۴۹ توسط یک ستارهشناس آلمانی، هلندی به نام جرارد کویپر کشف شد اما به اندازهای کوچک بود که وویجر ۲ تنها موفق به ثبت تصویری محو از آن شد. دانشمندان معتقدند نرئید یک سیارک یا یکی از اجرام کمربند کویپر است که به دام مدار نپتون افتاده است. این قمر در فاصلهی دورتری نسبت به نپتون قرار داده است و دورهی چرخش آن به دور نپتون ۳۶۰ روز زمینی است.
وویجر ۲ در اوت ۱۹۸۹ از نپتون عبور کرد و در طول سفر خود چند قمر برای این سیاره کشف کرد. ستارهشناسها قبلا در سال ۱۹۸۱ قمر لاریسا (به قطر ۹۷ کیلومتر) را با یک تلسکوپ زمینی رصد کرده بودند؛ اما این قمر تا سال ۱۹۸۹ و عبور وویجر ۲ از کنار این سیاره تأیید نشد.
پروتئوس یکی از دیگر یافتههای وویجر ۲ با اندازهای نسبتا بزرگ (۲۱۰ کیلومتر) است. این قمر از نرئید بزرگتر اما تاریکتر است و به همین دلیل تلسکوپهای مستقر در زمین موفق به کشف آن نشدند. این قمر شکل نامنظمی دارد و پر از حفره و گودال است.
قمر بعدی، نایاد، قمر سیبزمینی شکلی است که احتمالا ترکیبی از چند قمر نپتون است. این قمر تا سال ۲۰۱۳ کشف نشده بود و دانشمندان از یک روش متفاوت برای کشف آن استفاده کردند. ترکیب قمر تالاسا هم مشابه نایاد است اما با وجود اندازهی کوچک، شکل دیسک مانندی دارد. فضاپیمای وویجر موفق به کشف قمر گالاتیا و دسپینا هم شد که داخل حلقهها قرار دارد.
بااینکه هیچ فضاپیمای دیگری به نپتون نرفته است، اما فناوری تلسکوپهای مستقر در زمین پیشرفت قابلتوجهی داشته است. تلسکوپهایی هم در فضا وجود دارند که بدون نیاز به مبارزه با جو زمین میتوانند آسمان شب را رصد کنند. چهار قمر جدید در سال ۲۰۰۲ اعلام شدند: لئومدیا، هالیمد، سائو و نسو. این قمرها کوچک و دور از دسترس هستند. مهمتر از هرچیز این قمرها بر اثر برخورد سنگها شکل گرفتهاند.
وویجر ۲، شش قمر برای نپتون کشف کرد
یک سال بعد قمر سامات با استفاده از بازتابدهندهی ۸.۳ متری سوبارو در رصدخانهی مائونا کیا کشف شد. مدارهای نسو و سامات تا اندازهای شبیه هستند. آخرین قمر در سال ۲۰۱۳ کشف شد و هنوز نام رسمی برای آن انتخاب نشده است به همین دلیل فعلا با نام S/۲۰۰۴ N 1 مشخص میشود. این قمر ازطریق تحلیل تصاویر تلسکوپ فضایی هابل کشف شد و قطر آن ۱۹ کیلومتر است
نپتون یکی از چهار سیارهی منظومهی شمسی است که از سیستم حلقه برخوردار است. حلقههای نپتون در سال ۱۹۸۹ توسط کاوشگر وویجر ۲ کشف شدند. اگرچه حلقهها تا اواخر قرن بیستم کشف نشدند اما ویلیام لاسل (کاشف تایتان) قبلا به یک حلقه اشاره کرده بود. بااینحال، این یافته هرگز تأیید نشد. اولین حلقه در سال ۱۹۶۸ کشف شد اما دانشمندان نتوانستند کامل بودن حلقه را ثابت کنند. شواهد وویجر، مدرک محکمی برای وجود حلقههای این سیاره بودند.
نپتون دارای پنج حلقه است: گاله، لی وریر، لاسل، آراگو و آدامز. حلقههای نپتون براساس نام ستارهشناسانی انتخاب شدند که در اکتشافات مرتبط با این سیاره نقش داشتند. حلقههای نپتون از غبار و سنگ تشکیل شدهاند. این حلقهها تاریک و از نظر تراکم و اندازه متغیر هستند به همین دلیل رصد آنها دشوار است. به عقیدهی ستارهشناسها، حلقههای نپتون در مقایسه با سن این سیاره جوان هستند و احتمالا پس از نابود شدن یکی از قمرهای نپتون شکل گرفتهاند.
حلقههای نپتون
حلقهی گاله براساس نام ستارهشناسی به نام یوهان گاتفرید گاله نامگذاری شده است. او اولین کسی بود که موفق به دیدن این سیاره با تلسکوپ شد. گاله، نزدیکترین حلقه به نپتون است که در فاصلهی ۴۱ هزار تا ۴۳ هزار کیلومتری از این سیاره قرار گرفته است. حلقهی لی وریر به تأثیر از کاشف موقعیت نپتون نامگذاری شد. عرض این حلقهی بسیار باریک تنها ۱۱۳ کیلومتر است.
حلقهی لاسل عریضترین حلقهی نپتون است که به تأثیر از ویلیام لاسل نامگذاری شده است و در فاصلهی ۵۳٬۲۰۰ تا ۵۷٬۲۰۰ کیلومتری از این سیاره قرار گرفته است و عرض آن ۴۰۰۰ کیلومتر است. حلقهی آراگو در فاصلهی ۵۷٬۲۰۰ کیلومتری از این سیاره قرار دارد و عرض آن کمتر از ۱۰۰ کیلومتر است.
آدامز، خارجیترین حلقهی نپتون با الهام از جان کاچ آدامز یکی از کاشفان نپتون نامگذاری شده است. اگرچه این حلقه با عرض ۳۵ کیلومتر یکی از باریکترین حلقههای نپتون است اما بهدلیل قوسهای خود شهرت پیدا کرده است. قوسهای آدامز بخشهایی از حلقهها هستند که همراهبا یکدیگر یک توده را تشکیل میدهند.
حلقهی آدامز دارای پنج قوس است که سه قوس معروف آن به ترتیب Liberty (آزادی)، Equality (برابری) و Fraternity (اتحاد) نامگذاری شدهاند. قوسها، روشنترین بخش حلقهها هستند. دانشمندان قادر به توصیف ماهیت این قوسها نیستند زیرا براساس قوانین حرکت، مواد باید بهصورت یکپارچه در حلقهها توزیع شوند.
حلقههای نپتون بسیار تیره و از نظر ترکیب مشابه حلقههای اورانوس هستند اما با حلقههای یخی زحل تفاوت زیادی دارند. به نظر میرسد حلقههای نپتون بسیار جوانتر از منظومهی شمسی و حتی حلقههای اورانوس باشند.
نپتون بهدلیل فاصلهی زیاد از خورشید کوچکترین سیارهی قابل رصد در منظومهی شمسی است. اغلب دادههای تلسکوپی تا زمان تلسکوپ فضایی هابل و تلسکوپهای بزرگ مستقر در زمین بسیار محدود بودند. نپتون حالا وارد فصل بهار و تابستان شده و دمای آن رو به افزایش است و بهاینترتیب فعالیت جوی و درخشش آن هم افزایش پیدا میکند.
گالیله در طول رصدهای تلسکوپی خود در سال ۱۶۱۲ و ۱۶۱۳، نپتون را بهعنوان یک ستارهی ثابت شناسایی کرد. بیش از ۲۰۰ سال بعد، نپتون ازطریق پیشگوییهای ریاضی بهعنوان سیاره شناسایی شد. در سال ۱۸۴۳ جان کاچ آدامز با دادههایی که در دست داشت روی مدار اورانوس کار کرد. آدامز تا سال ۱۸۴۵ و ۴۶ به تخمینهای مختلفی از یک سیارهی جدید رسید.
در سال ۱۸۴۵ و ۴۶، اوربین لی وریر، مستقل از آدامز محاسبات خود را توسعه داد و در ژوئن ۱۸۴۶ اولین تخمین او از طول جغرافیایی سیاره و تشابه آن با تخمین آدامز منتشر شد. درنهایت پس از محاسبات بسیار دو ستارهشناس تقریبا بهصورت همزمان موفق به کشف سیارهی جدید شدند. ازآنجاکه رقابت بین این دو دانشمند فرانسوی و بریتانیایی بر سر کسب اعتبار این کشف بالا گرفت، درنهایت توافق بینالمللی بر آن شد که هر دو بهصورت مشترک اعتبار این کشف را از آن خود کنند.
لی وریر، کاشف نپتون
اگرچه از سال ۱۹۶۶، دنیس راولینز اعتبار ادعای آدامز برای کشف مشترک را زیر سؤال برد و این مسئله توسط تاریخشناسان در سال ۱۹۹۸ مورد بازنگری قرار گرفت. پس از بازنگری اسناد این نتیجه به دست آمد که آدامز استحقاق دریافت این کشف را ندارد و اعتبار کشف متعلق به کسی است که در پیشبینی موقعیت سیاره و متقاعد ساختن ستارهشناسان دیگر برای جستجوی آن موفق بوده است؛ بنابراین لی وریر بهعنوان تنها کاشف نپتون درنظر گرفته شد.
وویجر۲ تنها فضاپیمایی است که به بازدید از نپتون پرداخته است. نزدیکترین تماس این فضاپیما با نپتون در تاریخ ۲۵ اوت ۱۹۸۹ ثبت شد. به این دلیل که این آخرین سفر وویجر ۲ در منظومهی شمسی بود، صرفنظر از پیامدهای این مسیر، تصمیم بر این شد که این فضاپیما از نزدیک به بازدید از نپتون بپردازد.
در طول این بازدید، سیگنالهای فضاپیما پس از ۲۴۶ دقیقه به زمین میرسیدند. ازاینرو بیشترین بخش مأموریت وویجر به دستورهای از پیش بارگذاری شده وابسته بود. فضاپیما قبل از نزدیک شدن به جو نپتون به قمر نرئید نزدیک شد سپس به سمت بزرگترین قمر نپتون، تریتون حرکت کرد.
گالری تصاویر نپتون: تصاویر ثبت شده توسط وویجر و تلسکوپهای زمینی و فضایی
وویجر به بررسی میدان مغناطیسی نپتون پرداخت. در نتیجه مشخص شد میدان مغناطیسی این سیاره از مرکز آن سرچشمه میگیرد و مشابه میدان مغناطیسی اورانوس، دارای انحراف شدید است. دورهی چرخش نپتون هم با استفاده از اندازهگیریهای امواج رادیویی، مشخص شد و وویجر ۲ ثابت کرد نپتون از یک سیستم آبوهوایی فعال برخوردار است. در طی سفر وویجر ۲، شش قمر جدید برای نپتون کشف شد و ثابت شد که این سیاره بیش از یک حلقه دارد.
پژوهشی تحت حمایت ناسا در مورد مأموریتهای احتمالی آینده به غولهای یخی اسرارآمیز یعنی نپتون و اورانوس منتشر شده است. نتیجهی این پژوهشها و بررسیهای آینده بهعنوان اولویتهای سفرهای میانسیارهای ناسا در بازهی ۲۰۲۲ تا ۲۰۳۲ درنظر گرفته میشوند. یک مجموعه از طرحهای بالقوه از جمله مدارپیماها و کاوشگرها در این طرح توصیف شدهاند که وارد جو اورانوس خواهند شد. یک دوربین هم دادههای مربوطبه این غولهای یخی و قمرهای آنها را به زمین بازمیگرداند.
در پاسخ باید گفت که : قرار دادن دست راست بر روی دست چپ در نماز (دست بسته نماز خواندن) از اموری است که استحباب آن بین فقهای سه مذهب از مذاهب چهارگانه اهل سنّت مشهور است:
حنفیها میگویند: روی هم گذاشتن دستها در نماز، سنّت است وواجب نیست، و برای مرد بهتر است که کف دست راستش را بر پشت دست چپ، زیر ناف قرار دهد، و زن دستها را بر سینهاش بگذارد.
شافعیها میگویند: گذاشتن دست روی یکدیگر، در نماز، برای مرد و زن سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ زیر سینه و بالای ناف به سمت چپ قرار دهد.
حنبلیها میگویند: گذاشتن دستها روی هم، سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ نهاده، زیر ناف قرار دهند.
فرقه مالکیّه بر خلاف سه مذهب فوق میگویند: آویختنِ دستها در نمازهای واجب، مستحب است، قبل از مالکیها نیز جماعتی همین قول را گفتهاند که از آن جملهاند: عبداللّه بن زبیر، سعید بن مسیّب، سعید بن جبیر، عطاء، ابن جریح، نخعی، حسن بصری، ابن سیرین و جماعتی از فقها.
از امام اوزاعی منقول است که نمازگزار، بین آویختن دستها یا روی هم قرار دادن آنها مخیر است. (1) امّا مشهور بین شیعه امامیّه آن است که قرار دادن دستها روی یکدیگر در نماز، حرام، و موجب بطلان نماز است و به ندرت از فقهای شیعه کسی قائل به کراهت شده، مانند ابو الصلاح حلبی در کافی. (2)
اشاره
با این که به جز مالکیها، مذاهب دیگر اهل سنّت، قرار دادن دست چپ بر دست راست در نماز را جایز شمردهاند و درباره این مسأله سخن بسیار گفتهاند، با این حال دلیل قانع کنندهای حتّی بر جواز آن ندارند، چه رسد بر استحباب. بلکه میتوان ادّعا کرد که دلایلی بر خلاف ادعای آنان وجود دارد و روایاتی که از فریقین (شیعه و سنّی) بیانگر طریقه نماز گزاردن رسول اکرم است، از گذاشتن دستها بر یکدیگر سخنی به میان نیاورده است و امکان ندارد که پیامبر امر مستحبّی را در طول حیات خود (یا بخشی از آن) ترک نماید. اکنون سه نمونه از این روایات، دو مورد از طریق اهل سنّت و دیگری از طریق شیعه امامیّه را ذکر میکنیم که هر دو روایت، چگونگی نماز پیامبر را بیان میکند و در هیچیک کوچکترین اشارهای به روی هم قرار دادن دست نشده، چه رسد به چگونگی آن:
الف: حدیث ابی حُمید ساعدی
حدیث ابی حُمید ساعدی را برخی از محدّثان (سنّی) روایت کردهاند و ما از کتاب سنن بیهقی نقل میکنیم که گفت: او رو به اصحاب پیامبر کرد و گفت: من داناترین شما به نماز رسول خدا هستم. گفتند: به چه سبب؟ زیرا تو نه بیش از ما پیرو آن حضرت بودهای و نه افزونتر از ما مصاحبتش کردهای. گفت: چرا، گفتند: پس (کیفیّت نماز آن حضرت را) بر ما عرضه کن. ابوحُمید گفت:
رسول خدا هرگاه میخواست به نماز بایستد، دستها را تا برابر شانههایش بالا میبُرد، سپس تکبیر میگفت و هنگامی که همه اعضایش به حال اعتدال در جای خود قرار میگرفت به قرائت میپرداخت، آنگاه تکبیر میگفت و دستها را تا برابر شانه بالا میبُرد، پس از آن به رکوع میرفت و دو کف دست را بر زانوها میگذاشت و در حال اعتدال که نه سرش را بالا میگرفت و نه پایین میانداخت، رکوع را انجام میداد. سپس از رکوع سر بلند میکرد (میایستاد) و میگفت: سمع اللّه لمن حمده. آنگاه دستها را تا برابر شانهها بالا میبُرد و تکبیر میگفت، سپس (برای سجده) متوجّه زمین شده و دستهایش را (در سجده) از پهلوهایش جدا میگرفت، آنگاه سر از سجده برمیداشت و پای چپش را خم میکرد و بر آن مینشست. انگشتان پاهایش را در سجده باز مینمود و سجده دوم را نیز همینگونه انجام میداد و پس از سجده، تکبیر میگفت، سپس پایش را خم کرده بر آن مینشست در حالی که هر عضوی به حال اعتدال قرار میگرفت. رکعت بعدی را هم به همین کیفیّت انجام میداد و پس از دو رکعت در حال قیام تکبیر میگفت و دستهایش را تا برابر شانهها بالا میبرد همانگونه که تکبیر افتتاحیّه را انجام میداد و در بقیّه نمازش نیز همینطور عمل میکرد تا به سجده آخر. پس از آن سلام میگفت، پای چپ را عقب قرار میداد و بر سمت چپ بر وَرِک (3) مینشست. همه گفتند: ابوحمید راست گفت، رسول خدا بدین گونه نماز میگزارد. (4) این بود حدیثی در مقام بیان کیفیّت نماز رسول خدا که از طریق اهل سنّت روایت شده که وجه دلالت آن را دانستیم. اکنون به حدیثی که شیعه امامیه روایت کرده توجه کنید:
ب: حدیث حمّاد بن عیسی
حمّاد بن عیسی از امام جعفر صادق(ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: چه قدر ناپسند است برای مردی که 60 یا 70 سال از عمرش بگذرد و یک نماز با شرایط کامل انجام نداده باشد. حمّاد گفت: (از این سخن امام(ع)) در دلم احساس حقارت کردم و عرض کردم: فدایت شوم، نماز را (با شرایط کامل) به من تعلیم فرما.
پس ابوعبداللّه* (جعفر بن محمّد) راست قامت رو به قبله ایستاد و دستهایش را با انگشتان بسته بر روی رانهایش انداخت و پاهایش را نزدیک به هم به فاصله سه انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهایش همه رو به قبله بود و آنها را از قبله منحرف نمیکرد و با خشوع و فروتنی تمام بود، پس تکبیر گفت و سوره حمد و قل هو اللّه احد را با ترتیل قرائت کرد، سپس به اندازه نفس کشیدنی در حال قیام صبر کرد و پس از آن تکبیر گفت در حالی که هنوز ایستاده بود، آنگاه به رکوع رفت و دو کف دستش را با انگشتان باز روی کاسه زانوهایش قرار داد و زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد به طوری که اگر قطرهای آب یا روغن بر پشتش ریخته میشد به واسطه راست بودن پشتش به هیچ طرف مایل نمیگشت، امام گردنش را (در رکوع) راست گرفت و چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتیل تسبیح (سبحان رَبّی العظیم وبحمده) گفت، سپس راست قامت ایستاد و چون کاملًا به حال قیام درآمد، گفت: سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قیام، تکبیر گفت و دستها را تا مقابل صورت بالا آورد، و آنگاه به سجده رفت و دستهایش را قبل از زانوها بر زمین گذاشت و سه مرتبه گفت: سبحان ربّی الأعلی وبحمده، و (در سجده) عضوی از بدنش را بر عضو دیگر نگذاشت و بر هشت موضع سجده کرد: پیشانی، دو کف دست، دو کاسه زانو، دو انگشت ابهام پا، و بینی، (گذاشتن هفت موضع در سجده بر زمین واجب و گذاشتن بینی بر خاک سنّت است که ارغام نامیده میشود). سپس سر از سجده برداشت و هنگامی که راست نشست، تکبیر گفت و ساق پای چپ را خم کرده، روی آن نشست و پشت پای راستش را بر کف پای چپش گذاشت و گفت: أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه»، و در همان حال نشسته تکبیر گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذکر تسبیح را در سجده دوم نیز گفت و از عضوی از بدنش برای عضو دیگر در رکوع و سجود کمک نگرفت و در حال سجده دستهایش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و ذراعِ دستها را بر زمین نگذاشت و بدین ترتیب دو رکعت نماز بجا آورد.
سپس فرمود: ای حمّاد، این گونه نماز بخوان، و در نماز به هیچ سویی التفات مکن و با دستها و انگشتانت بازی مکن و آب دهان به راست و چپ یا پیش رویت مینداز. (5) چنان که ملاحظه میشود هر دو روایت در صدد بیان کیفیّت نماز واجب است و در هیچکدام کوچکترین اشارهای به روی هم گذاشتن دستها نشده است، زیرا اگر گرفتن دست سنّت بود، امام صادق(ع) در بیان خود آن را ترک نمیکرد و حال این که آن حضرت با عمل خود، نماز رسول خدا را برای ما مجسّم میکرد، چون او از پدرش امام باقر(ع) و امام باقر(ع) از پدرانش و آنها از امیرمؤمنان(ع) و او از رسول اعظم صلوات اللّه علیهم اجمعین گرفتهاند. بنابراین، دست روی دست گذاشتن در نماز بدعت است؛ زیرا گرفتن دست در واقع داخل کردن چیزی است در شریعت که از شریعت نیست.
ج. آموزش نماز به کسی که نماز صحیح نمیخواند
در میان محدثان اهل سنت حدیثی است به نام حدیث المسیء صلاتُه» یعنی حدیث کسی که نماز خود را صحیح نمیخواند، در این حدیث چنین آمده است:
ابوهریره میگوید: پیامبر وارد مسجد شد، مردی نیز وارد مسجد شد و نماز گزارد، سپس به حضور پیامبر آمد و سلام کرد. پیامبر سلام او را پاسخ گفت و فرمود: برگرد و دو مرتبه نماز بخوان، رفت و نماز گزارد و به سوی پیامبر بازگشت، پیامبر نیز فرمود: برگرد باز نماز بگزار، این کار سه بار تکرار شد، سرانجام آن مرد عرض کرد: سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث کرده است، من جز آنچه انجام میدهم، چیزی نمیدانم، چه بهتر که نماز را به من بیاموزی.
در این هنگام پیامبر فرمود: هرگاه به نماز ایستادی تکبیر بگو، سپس آنچه از آیات قرآن میدانی، بخوان، سپس رکوع کن به گونهای که بدنت آرام گردد، آنگاه پیامبر دیگر اجزا و شروط نماز را به او میآموخت (6) و هیچ اشارهای به گذاردن دست راست بر دست چپ نمیکند، در حالی که اگر این کار واجب و یا مستحب مؤکد بود، از گفتن آن خودداری نمیکرد.
با توجه به آنچه تاکنون گفته شد، روشن گردید که سنت بودن دست روی دست گذاشتن در نماز ثابت نشده است، بدین جهت میبینیم که ائمّه اهل بیت از این عمل (گرفتن دست در نماز)، احتراز میکردند و آن را از افعال مجوس در مقابل پادشاه میدانستند.
محمّد بن مسلم از امام جعفر صادق(ع) یا امام محمّد باقر(ع) روایت کرده، میگوید: به آن حضرت عرض کردم: حکم کسی که دستش را در نماز بر دست دیگر میگذارد، چیست؟ فرمود: این عمل، تکفیر است و نباید انجام شود. (تکفیر به معنی تعظیم در مقابل پادشاهان است).
زراره از حضرت امام محمّد باقر(ع) روایت کرده که فرمود: بر تو باد توجه به نماز، و در نماز تکفیر مکن (دستهایت را بر هم مگذار)، زیرا مجوس این عمل را انجام میدهند.
صدوق به سندی از امیر مؤمنان علی* روایت کرده که آن حضرت فرمود: مسلمان دستهایش را در نماز جمع نمیکند و در حالی که در مقابل خدای عزّ وجلّ ایستاده است، تشبّه به اهل کفر (یعنی مجوس) نمیورزد. (7) در خاتمه یادآوری میکنیم که آقای دکتر علی سالوس بعد از نقل نظریات و فتاوای فقهای شیعه و سنّی، (در مورد نهادن دستها بر یکدیگر در حال نماز) به کسانی که دست روی دست گذاشتن را حرام میدانند حمله کرده و میگوید: کسانی که قائل به حرمت و مبطل بودن این عمل هستند یا تنها آن را حرام میدانند، به واسطه تعصب مذهبی، بین مسلمین اختلاف و تفرقه ایجاد میکنند». (8) جا دارد از ایشان پرسیده شود: اگر تلاش و بررسی وتحقیق در کتاب و سنّت، شیعه را به این نتیجه رسانده که گرفتن دست در نماز، امری است که بعد از نبی اکرم پیدا شده و مردم در زمان خلفا به آن امر میشدند، گناه شیعه چیست؟ و در این صورت هر کس گمان کند که آن عمل جزئی از نماز است چه واجب باشد یا مستحب، تحقیقاً در دین امری را بدعت نهاده که از دین نیست. آیا جزای کسی که در کتاب و سنّت اجتهاد و تحقیق نماید این است که با تیر اتّهام به تعصّب مذهبی و ایجاد اختلاف، مورد هدف قرار گیرد؟
اگر این اتّهام بجا باشد، آیا امام مالک را نیز میتوان این گونه متّهم کرد؟ زیرا او گرفتن دست را مطلقاً، یا در نمازِ واجب، مکروه میداند. آیا میتوان امام دارالهجره را به تعصّب مذهبی و ایجاد خلاف متّهم کرد؟
به چه دلیل دست بسته نماز خواندن را نشانه تعصّب مذهبی و میل به اختلاف بین مسلمین نمیدانید؟ قضاوت با شماست.
پی نوشت:
1- محمّد جواد مغنیه: الفقه علی المذاهب الخمسه، ص 110، وملاحظه شود رساله مختصرة السدل» ا از دکتر عبدالحمید، ص 5.
2- محمد حسن نجفی، جواهر الکلام: 11/ 15- 16.
3- تورک عبارت است از این که انسان در حال نشستن بر روی پای چپ بنشیند، وروی پای راست را بر کف پای چپ قرار دهد.
4- سنن بیهقی: 2/ 72، 73، 101، 102؛ سنن أبی داود: 1/ 194، باب افتتاح الصّلاة، حدیث 730- 736؛ سنن ترمذی: 2/ 98، باب صفة الصّلاة.
5- شیخ حرّ عاملی: وسائل الشیعه، 4، باب 1 از ابواب افعال نماز، حدیث 1، و باب 17، حدیث 1 و 2.
6- صحیح بخاری، ج 1، ص 9، شماره 793؛ صحیح مسلم: 2/ 11.
7- شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه: 4، باب 15 از ابواب قواطع الصّلاة، حدیث 1، 2 و 7.
8- فقه الشیعة الإمامیه ومواضع الخلاف بینه و بین المذاهب الأربعه: 3.
کتاب راهنمای حقیقت( آیت الله سبحانی)
اَلسَلامُ عَلَیکَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا اَّكِيُّ الْعَسْكَرِيُّ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ يَا سَيِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ و قَدَّمْنَاکَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ
هشتم ربیع الاول سالروز شهادت جانگداز و مظلومانه یازدهمین اختر فروزان و تابناک آسمان امامت و ولایت
حضرت امام حسن بن علی اکی العسکری (علیه السلام) را به محضر مبارک فرزند عزیز و گرانقدرشان حضرت صاحب العصر و امان مهدی موعود (عج) و تمامی شیعیان، رهروان و ارادتمندان آن حضرت (ع) تسلیت و تعزیت عرض می نماییم.
به گزارش گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از شهرکرد؛ حضرت امام ابو محمد حسن بن علی العسکری (علیه السلام) یازدهمین اختر نورانی آسمان ولایت و امامت و سیزدهمین گوهر دریاى عصمت میباشند.
آن امام همام در ۸ ربیع الثانی سال ۲۳۱ هجرى قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود و در سال ۲۵۴ پس از شهادت پدر بزرگوارشان، حضرت امام علی النقی الهادى (ع) به مقام شامخ امامت و پیشوایی شیعیان برگزیده شدند.
پدر گرامی ایشان حضرت امام علی النقی الهادی (ع) و مادرشان بانوی پارسا و شایسته حدیثه است. این بانوی بزرگوار، از ن مؤمنه و نیکوکار بود که حضرت امام حسن عسکری (ع) در دامان پاک ایشان متولد شد و پرورش یافت. این زن پرهیزگار، در سفر امام عسکری (ع) به سامراء همراه ایشان بوده و در همان شهر از دنیا رحلت فرمودند.
از آنجا که امام یازدهم (ع) همراه با پدر بزرگوارشان امام هادی (ع) به شهر سامراء پایتخت خلافت عبّاسی منتقل و در آن جا در محله عسکر» ست اجباری داشتند، عسکری» نامیده شدند.
کنیه ایشان هم ابو محمّد» و از القاب آن حضرت سراج»، زکى» و خالص» است.
آن حضرت و پدر و جدّ بزرگوار ایشان (ع) به خاطر یاد کرد و زنده نگه داشتن عظمت به دست آمده شیعه در زمان امام هشتم (ع) نیز به اِبْنُ الرِّضا» (فرزند امام علی بن موسی الرضا علیه السلام) ملقب و شهرت یافته بودند.
ضمناً نرجس خاتون» نیز همسر گرامی آن حضرت (ع) و مادر ارجمند حضرت صاحب العصر مهدی موعود (عج) میباشند.
امام حسن عسکری (ع) به عظمت نفس و علو مقام معروف، دارای بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی و باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن کریم بودند و مورد احترام خاص قرار میگرفتند.
در شکوه و منقبت آن امام همام (ع) چیزى بالاتر از این نیست که حضرت امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف) که عدالت گستر جهان و در هم کوبنده ستمگران است، فرزند گرامی ایشان میباشد.
دوران ۲۹ ساله عمر کوتاه و مبارک و حیات شریف و ارزشمند حضرت امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم میگردد:
دوره اول: ۱۳ سال اول زندگی شریف و نورانی آن حضرت (ع) که در مدینه طی گردید.
دوره دوم: ۱۰ سال دیگر قبل از امامت (۱۳ تا ۲۳ سالگی عمر مبارک) که در سامرا تشریف داشتند.
دوره سوم: نزدیک به ۶ سال هم دوره امامت آن حضرت (ع) میباشد.
با نگاهى به تاریخ شیعه در مییابیم که با نزدیک شدن به عصر غیبت، عرصه زندگانى بر شیعیان تنگتر و رسالت امامان (ع) در برنامه هدایت الهى، سنگینتر و دشوارتر میشود. به ویژه عصر امام حسن عسکرى (ع)، دورانی بسیار سخت و پر ابتلاء و آکنده از بدعت، اختناق، فساد و ظلم و جور در تمام زوایاى اجتماع بود.
مدت امامت آن امام همام (ع) شش سال به طول انجامید که با قدرت ظاهری بنی عباس و با حکومت سه خلیفه جابر عباسى به نام هاى معتز، مهتدى و معتمد همزمان بود.
بنى عباس، امام هادى و امام حسن عسکرى (علیهما السلام) را به این بهانه که میخواهند رهبر شیعیان در مرکز حکومت باشند (و البته به منظور مراقبت و کنترل دقیق امام و سرکوبى حرکت هاى احتمالى علیه حکومت) از مدینه به سامراء منتقل نمودند.
از زمان ولیعهدى امام رضا (ع) که شیعه از حاشیه اجتماع تا پایگاه قدرت پیشروى کرده بود، وحشت و ترس بنى عباس فزونى یافته بود و در زمان هاى بعد نیز شیعیان وظیفه خود میدانستند که کاسته شدن قدرت حق را برنتابند، این عامل ترس و کابوسى براى خلفاء عباسى بود؛ لذا آنان چاره اى جز در پیش گرفتن ت خانه نشین کردن، مراقبت شدید، زندان و آزار نمى دیدند.
دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود، در بیشتر اوقات عمر شریف امام حسن عسکری (ع)، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت نمود، به طوری که آن بزرگوار (ع) مدت ۳ سال از دوران ۶ ساله امامتشان را در زندان گذرانیدند.
صالح بن وصیف زندان بان آن حضرت (ع)، دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود تا ایشان را آزار بیشتری بدهد، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام (ع) بودند، تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته، به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند. وقتی از این غلامان، جویای حال امام (ع) شدند، میگفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمیگوید.
عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت امام حسن عسکری (ع) ملاقات میکرد، به احترام آن حضرت (ع) بر میخاست و ایشان را بر مسند خود مینشانید. پیوسته میگفت: در سامرا، کسی را مانند آن حضرت (ع) ندیده ام، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است.
پسر عبیدالله خاقان میگفت: من پیوسته احوال آن حضرت (ع) را از مردم میپرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع مییافتم. میدیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او میباشند.
در این عصر، جنبش هاى مکتبى زیادى نیز برپا شد، به طورى که نهضت هاى علوى روز به روز گسترش مییافت. ولى بسیارى از این نهضتها به وسیله حکومت کشف و با آن مقابله میشد.
یاران امام (ع) در شهرهاى مختلف پراکنده و امکان تمرکز براى آنان وجود نداشت و از دیگر سو، فشار دستگاه خلافت، عرصه را چنان تنگ کرده بود که امکان هر حرکتى را ناممکن میساخت.
علامه مجلسی (ره) از یکى از یاران حضرت امام عسکرى (ع) روایت کرده که: ما در عسکر اجتماع کرده بودیم و منتظر ورود ابى محمد (علیه السلام) بودیم که میخواست به دیدار معتمد برود. در این هنگام، نامه اى از امام به دستمان رسید که در آن نوشته شده بود: ألا لا یسلمنّ علیّ أحد، و لا یشیر إلیّ بیده، و لا یومئ، فإنکم لا تؤمنون على أنفسکم.» یعنى: مراقب باشید احدى از شما بر من سلام نکند و با دستش مرا نشان ندهد و اشاره هم نکند که در غیر این صورت جانش در خطر خواهد بود.»
از این روایت آشکارا در مییابیم که تا چه اندازه امام عسکری (ع) تحت مراقبت و فشار دستگاه خلافت بوده اند و به همین سبب، در روایات بسیارى، شیعیان به تقیه امر شده اند.
مهمترین عامل برخورد و موضع گیرى بسیار خصمانه و ظالمانه خلفای حکومت علیه امام حسن عسکری (ع)، روایات و بشارت امامان پیشین (ع) در مورد اینکه از امام حسن عسکرى (ع) فرزندى به دنیا خواهد آمد که به ستم آنان پایان میدهد (بنابراین ت فرعونى را پیشه خود ساخته و گاه و بیگاه به منزل امام (ع) هجوم آورده و به جستجو میپرداختند.) و همچنین احترام و سیادتى که امام (ع) بواسطه تقوا و مقام امامت داشتند و نفوذ و احترامى که در بین علویان و عباسیان دارا بودند (و خلفا را وادار میکرد تا مانع انتشار این نور شوند.) بود.
حضرت امام حسن عسکرى (ع) در مدت عهده داری منصب امامت، رسالتى بس گران و الهى را تحت مراقبت هاى شدید و تنگناهاى دستگاه خلافت به انجام رساند و با برخوردارى از مقام امامت، شیعه را از شدید یرین مهلکهها و بحران هاى تاریخى حفظ کرد.
با وجود تمام محدودیت ها، آن حضرت (ع) (که در قدرت بسیار والا و بی بدیل علمی شان ـ که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مایه گرفته بود ـ نکتهها گفته اند.) از نشر احکام اسلام و تقویت بنیه علمى شیعه و رسیدگى به امور شیعیان دریغ نمى ورزیدند و در آگاهى بخشیدن، روشنگرى، ارشاد مردم و بر حذر داشتن آنان از نیرنگ هاى حکومت جائر، لحظهای درنگ نمى فرمودند که اهتمام بسیار به حفظ اموال مسلمین و تقویت بنیه مالى شیعیان، فراخوانی شیعیان و اصحاب و رسیدگی به مسائل و مشکلات آنان، جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع) مشرف میشدند، سخنان، مراسلات و مکاتبات هدایتگرى، تألیف تفسیر و تعلیمات عالیه قرآنی، نشر احکام الهی و بیان مسائل فقهی، مأثوراتى در فقه و اعتقاد و .، مناظرات کلامی و . از جمله این اقدامات است.
دستگاه بنى عباس پیوسته از وجود امام عسکری (ع) در زحمت و ترس بود تا آنکه سرانجام معتمد خلیفه جائر عباسى، آن حضرت (ع) را در سال ۲۶۰ هجرى قمری به طور پنهانى مسموم کرد و آن امام همام (ع) در روز جمعه ۸ ربیع الاول همان سال و در سن ۲۹ سالگی به شهادت رسیدند.
علت شهادت آن حضرت (ع) را سمی بیان کرده اند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت (ع) خورانید و بعد از کردار زشت خود پشیمان شد. به ناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان، کار طبابت در بغداد و سامرا را بر عهده داشتند، برای معالجه فرستاد. البته از این دلسوزیهای ظاهری، هدف دیگری هم داشت و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگه داشتن آنها از حقیقت ماجرا و توطئه بود.
پس از آگاه شدن شیعیان از خبر شهادت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع)، شهر سامرا را غبار غم و اندوه فرا گرفت و از هر سوی، صدای ناله و گریه برخاست. مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت (ع) شدند. از آنجا که هیچ عاملى نمى تواند از مشیت الهى جلوگیرى کند، پس از شهادت امام حسن عسکری (ع)، فرزند عزیز و گرانقدرشان امام مهدى (عج) عموى خویش (جعفر کذاب) را که قصد نماز بر پیکر مطهر پدر بزرگوارشان امام حسن عسکری (ع) داشت، کنار زدند و خود بر این بدن شریف، نماز گزارده و منصب امامت را از جانب خدای متعال بر عهده گرفتند.
پیکر مبارک و مطهر حضرت امام حسن عسکری (ع) در شهر سامرا و در کنار پدر بزرگوارشان حضرت امام علی النقی الهادی (ع) به خاک سپرده و ملجاء، پناهگاه و زیارتگاه عاشقان و دلدادگان حضرتش شد.
ابوالادیان میگوید: من در خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) بودم. نامههای آن حضرت (ع) را به شهرها میبردم. روزی من را طلب فرمود: و چند نامهای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام (ع) فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامرا خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود. ابوالادیان میگوید به امام (ع) عرض کردم: ای سید من! هر گاه این واقعه دردناک روی دهد، امامت با کیست؟ فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند. ابوالادیان میگوید: دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما. امام (ع) فرمود: هر که بر من نماز گزارد. ابوالادیان میگوید: باز هم پرسیدم علامت دیگری بفرما تا بدانم. امام (ع) فرمود: هر که بگوید در همیان چه چیز است، او امام شماست. ابوالادیان میگوید: ابهت و شکوه امام (ع) باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم. رفتم و نامهها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتی به درب خانه امام (ع) رسیدم، صدای شیون و گریه از خانه آن حضرت (ع) بلند بود. داخل خانه امام (ع)، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری (ع) را دیدم که نشسته و شیعیان به او تسلیت میدهند و به امامت او تهنیت میگویند. من از این بابت بسیار تعجب کردم، پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم. اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد. چون بدن مطهر امام (ع) را کفن کردند و آماده نماز گزاردن بود، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ایستاد، طفلی گندمگون، پیچیده موی و گشاده دندان مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت:ای عمو! پس بایست که من به نماز سزاوارترم. رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ایستاد. سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی (علیه السلام) دفن کرد. سپس روی به من آورد و فرمود: جواب نامهها را که با توست تسلیم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس حاجزوشا از جعفر پرسید: این کودک که بود؟ جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمیشناسم و هرگز او را ندیده ام. در این موقع، عدهای از شیعیان از شهر قم رسیدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند: بگو نامههایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببینید مردم از من علم غیب میخواهند! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر (عج) ظاهر شد و از قول امام (عج) گفت:ای مردم قم! با شما نامههایی است از فلان و فلان و همیانی (کیسه ای) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا. شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده، امام زمان است، این نامهها و همیان را به او تسلیم کن. جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت: بروید و در خانه امام حسن عسکری (ع) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید. رفتند و از کودک اثری نیافتند. ناچار صیقل کنیز حضرت امام عسکری (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند، به تصور اینکه او حامله است. ولی هر چه بیشتر جستند کمتر یافتند.
از آن پس، به خاطر مصالحى، نوع ارتباط شیعه با امامشان تغییر کرد و حضرتش که آخرین حجت الهى و بقیه السلف از فرزندان پیامبر (ص) است و از سویى مأمورین معتمد در پى به شهادت رساندن آن حضرت (عج) بودند، با خواست خدا، در پرده غیبت به سر بردند و تا مدتى (غیبت صغری) ارتباط مردم با وى از طریق چهار نایب تعیین شده از طرف ایشان بود و بعد از آن، مرحله غیبت کبرى آغاز گشت که تا این لحظه، دیدگان منتظر دوستدارانش در انتظار طلوع خورشید وجود اویند.
اَلّلهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ اَوْسِعْ مَنْهَجَهُ .»
* چند جمله از بیانات گهربار و شریف امام حسن عسکری (ع):
- لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ»
عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است. (تحف العقول، ص ۴۴۸)
- اِنَّ الوُصُولَ اِلی اللهِ عَزّوجلَّ سَفَرٌ لا یُدرَکُ اِلّا بِامتِطاءِ اللَّیلِ»
وصول به خداوند عزوجل سفری است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد. (مسند الامام العسکری، ص ۲۹۰)
- خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوقَهُما شَئٌ: الإیمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الإخْوانِ.»
دو خصلت است که بالاتر از آن چیزی نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران. (بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۹۱)
- بئسَ العَبد عَبدٌ یَکُون ذاوجهَین و ذالسَانینِ، یطرِی أخاه شَاهِداً و یأکله غائباً، إن أَعطی حَسَده و إن ابتَلی خَانَه»
چقدر بد است بنده دورو و دو زبان، که در حضور برادرش او را میستاید و در غیاب او بدگوئی اش میکند. اگر عطایی به برادرش رسد حسد برد، و اگر گرفتار گردد او را وانهد. (تحف العقول، ص ۵۱۸)
- المُومِنُ بَرَکَةٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّةٌ عَلی الکافر»
مؤمن برای مؤمن برکت و برای کافر، اتمام حجت است. (تحف العقول، ص ۴۸۹)
- لَیسَ مِنَ الاَدَبِ اِظهارِ الفَرَح عِندَ المَحزونِ»
اظهار شادی نزد غمدیده، از بی ادبی است. (تحف العقول، ص ۴۸۹)
- کَفاکَ ادباً تَجنُّبُکَ ما تَکرهُ مِن غَیرکَ»
در مقام ادب همین بس که آنچه برای دیگران نمیپسندی، خود از آن دوری کنی. (مسند الامام العسکری، ص ۲۸۸)
- التَّواضُعُ نِعمَةٌ لایُحسَدُ عَلَیها»
تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند. (تحف العقول، ص ۴۸۹)
- جُعِلتِ الخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ»
تمام پلیدیها در خانهای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است. (بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۳۷۷)
- لا تُمار فَیذهَبَ بَهاوُک وَ لا تمازح فَیجتَرَاُ عَلَیک»
جدال مکن که ارزشت میرود و شوخی مکن که بر تو دلیر شوند. (تحف العقول، ص ۴۸۶)
- اَشَدُّ النّاس إجتهاداً مَن تَرَک الذُّنوبَ»
کوشندهترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد. (تحف العقول، ص ۴۸۹)
- أقَل النّاس رَاحَة، الحُقُود»
کینه ورز، کم آسایشترین مردم است. (تحف العقول، ص ۵۱۹)
- قَلبُ الأَحمَق فِی فَمِه و فَمُ الحَکیم فی قَلبِه»
قلب نابخرد در دهان اوست و دهان خردمند فرزانه در دل او. (تحف العقول، ص ۵۱۹)
******
الّلهُمَّ ارْزُقْنا زِيارَتَهُ وَ شَفاعَتَهُ وَ اجعَلنَا مِن خَیرِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ .
در سال 597 خورشیدی، سلطان محمد خوارزمشاه با سه نفر از سفیران چنگیزخان، رهبر امپراطوری مغول، دیدار کرد. فرستادهها هدایایی بسیار ارزشمند پیشکش کردند و مهمتر از همه، پیشنهاد معاهدهای بین دو قدرت را دادند که امکان باز شدن جادهی پرمنفعت ابریشم را برای چین و اروپا فراهم کند. امپراطوری خوارزمشاه بسیار گسترده بود و ایران، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان امروزی را در برمیگرفت. پایتخت پادشاهی، سمرقند، ثروتی افسانهای داشت که نمادی از قدرت پادشاده بود و تجارت پررونق جادهی ابریشم، به ثروت خوارزمشاه میافزود. از آنجا که هدف مغول ها مشخص بود، شاه نیز در این تجارت شریک شد و معاهده را امضاء کرد.
چند ماه بعد کاروانی از تاجران مغول به شهر اُترار، در شمال شرقی امپراطوری، با هدف خرید وسایل تجملاتی برای دربار مغول وارد شد. فرماندار اُترار به حضور جاسوسان در کاروان شک کرد، آن ها را کشت و تمام کالاهایی را که خریداری کرده بودند، تصاحب کرد. با شنیدن این سرپیچی از معاهده و هتک حرمت به کاروان، چنگیزخان سفیری را به همراه دو سرباز فرستاد تا مراتب عذرخواهی شاه را بشنوند و یادآوری کنند که طبق معاهده بین دو امپراطوری، آنها از این تجارت سودی یکسان میبرند. پادشاه سر سفیر را جدا کرد و برای چنگیزخان فرستاد که البته این دیگر به معنای جنگ بود.
شاه نترسید. ارتش او شامل چهارصدهزار نفر از سواره نظامان ورزیده و دست کم دو برابر تعداد نفرات دشمن بود. شاه از شکست دادن مغولان مطمئن بود و تصور میکرد آنها به قسمت به ماوراء النهر در قسمت شرقی پادشاهی حمله کنند. ماوراء النهر سرزمینی به پهنای 800 کیلومتر است که از شرق به رود سیحون(سیردریا) و از غرب به رود جیحون(آمودریا) احاطه میشود که از شمال به کویر پهناور قزلقوم منتهی میگردد و دو شهر مهم پادشاهی یعنی سمرقند و بخارا را در خود جای داده بود. شاه تصمیم گرفت که یک کمربند محافظتی در کنار رودخانه سیحون مستقر کند، یعنی جاییکه مغول ها برای حمله به پایتخت مجبور به عبور از آن بودند. آنها نمیتوانستند از بخش شمالی عبور کنند، زیرا کویر پهناور صعب العبور در مسیرشان قرار داشت و در جنوب هم موانع طبیعی کوهستانی مانع عبور آنها میشد. او با استقرار ارتش خود در ماوراء النهر، موقعیت دفاعی رسوخ ناپذیری داشت و برتری نیروهایش نسبت به سربازان دشمن قابل توجه بود. از این رو منتظر ورود مغول ها بود تا آنها را در هم شکند.
در تابستان 598 خورشیدی، دیدهبانان گزارش دادند که مغول ها از مسیر جنوبی سیحون و از راه دره فرغانه نزدیک میشوند. شاه یک نیروی بزرگ به فرماندهی فرزندش جلال الدین برای نابودی دشمن فرستاد. مغول ها پس از نبردی شدید، عقب نشینی کردند و جلال الدین به پدرش گزارش داد که ارتش مغول برخلاف آوازهاش چندان ترسناک نیست. سربازانشان ضعیف و رنگ پریده و اسب هایشان لاغر و رنجور بودند و به نظر میرسد هیچ کدام اشتیاقی به ادامه جنگ ندارند. به اعتقاد شاه، مغول ها توانایی مقابله با ارتش او را نداشتند. در نتیجه، سربازان بیشتری را در انتهای جنوبی کمربندی قرار داد و منتظر ماند.
چند ماه بعد یک گردان مغول به شهر اُترار شبیخون زده و فرماندار را دستگیر کردند. همان مردی که به بازرگانان مغول هتک حرمت کرده بود، او را کشتند و نقرهی مذاب در چشم و گوش هایش ریختند. شاه از راهی غیرمنتظره سربازان را به سوی شمال تغییر مسیر داد؛ به زعم او شاید مغول ها سریع حرکت کنند ولی نخواهند توانست بر یک ارتش قوی با نفرات بسیار چیره شوند.
با وجود این، اندکی بعد دو ارتش مغول، از جنوب اُترار به موازات سیحون عبور کردند. یکی از ارتش ها، به فرماندهی، جوجی خان، به شهرهای مهم در امتداد رودخانه حمله کرد، در حالیکه ارتش دیگر به فرماندهی جبه نویان، در جنوب ناپدید شد. ارتش جوجی خان مانند ملخ به تپهها و دشت های نزدیک رودخانه هجوم آورند. شاه بخش بزرگی از ارتش خود را به رودخانه منتقل و نیروهای ذخیرهی خود را در سمرقند حفظ کرد. ارتش جوجی خان نسبتا کوچک بود، در حدود بیست هزار سرباز، با این حال بسیار تهاجمی بود و یکی پس از دیگری، بدون هشدار قلعهها را سوزانده و ویرانی به بار میآوردند.
در همین حال، گزارشهای رسیده از خط مقدم به شاه، ورود جنگجویان عجیب و غریبی را از شرق اعلام میکرد که همه سواره نظام بودند. هر مغول نه تنها سوار بر اسب بود، بلکه چندین اسب بی سوار را به دنبال خود میکشید، همهی اسبها مادیان بودند و هنگامی که یکی از آنها خسته میشد، سرباز، سوار بر اسبی تازه نفس میشد. مغول ها با ارابههای سبک آذوقه خود را حمل کردند، شیر و خون مادیان را نوشیدند و اسبهای ضعیف و زخمی را کشته و خوردند. آنها میتوانستند دوبرابر سریعتر از دشمن خود حرکت کنند، تیراندازیشان فوقالعاده بود. میتوانستند هنگام پیشروی یا عقب نشینی تیرهای آتشین را با مهارت و چالاکی بیندازند و حملاتشان به مراتب مهلکتر از آن چیزی باشد که ارتش شاه تاکنون دیده است. دستههای آنها در فاصلههای زیاد با پرچمها و مشعل ارتباط برقرار میکردند و مانورهایشان هماهنگ و تقریبا پیشبینیناپذیر بود.
با این آزار و اذیتهای فرسایشی، نیروهای شاه بیش از پیش خسته میشدند. اینک به طور ناگهانی، ارتشی که به فرماندهی جبه نویان، در جنوب ناپدید شده بود، از شمال غرب به سمت ماوراء النهر سرازیر شد. شاه آخرین نیروهای کمکی خود را که ارتشی با پنجاه هزار سرباز بود، به جنگ با جبه نویان فرستاد. شاه چندان هم نگران نبود، زیرا مردانش برتری خود را در نبرد دره فرغانه اثبات کرده بود.
اما این بار شرایط متفاوت بود. مغول ها سلاح های عجیب و غریبی داشتند: تیرهای آغشته به قیر گداخته که پشت سرشان دود بلند میکرد و سواران سبک و سریعی که رعدآسا میتاختند، خطوط ارتش شاه را میشکافتند و راه را برای سواره نظام مسلح میگشودند. ارابهها در پس و پیش خطوط مغول ها به سرعت حرکت میکردند و تجهیزات به آنها میرساندند. نیزههای مغول ها آسمان را پوشانده بود و فشار بیامان و بی رحمانه وارد میکرد. آنها پیراهن ابریشمی سنگینی بر تن داشتند که اگر تیری پیراهن را میشکافت، به گوشت نمیرسید و به سرعت لباس خود را عوض میکردند. ارتش جبه نویان، نیروهای شاه را نابود کرد.
شاه تنها یک راه داشت: عقب نشینی و بازسازی تدریجی ارتش. او شروع به آماده سازی کرد، اما در این میان، اتفاقی باورنکردنی افتاد: یک ارتش به فرماندهی چنگیزخان ناگهان بیرون دروازه های شهر بخارا واقع در غرب سمرقند اردو زدند.
آنها از کجا آمده بودند؟ آنها نمیتوانستند از کویر قزلقوم در شمال عبور کرده باشند. ظاهرا از کویر گذشته بودند؛ ولی غیرممکن بود؛ مگر اینکه شیطان آنها را جادو کرده باشد. بخارا خیلی زود سقوط کرد و چند روز بعد سمرقند تسلیم شد. سربازان فرار کردند و فرماندهان نگران بودند. شاه، بیمناک برای زندگیاش، با تعداد انگشت شماری از سربازان فرار کرد و مغول ها سرسختانه او را تعقیب کردند. چندماه بعد در جزیرهای کوچک در دریای خزر، تنها کسی که جان سالم به در برده بود، با لباسی ژنده، غذا گدایی میکرد. او کسی نبود جز حاکم پیشین ثروتمندترین امپراطوری شرق که سرانجام از بیماری و گرسنگی درگذشت.
در مورد استراتژی برتر نظامی چنگیزخان در مقابل پادشاهی ایران در کتاب 33 استراتژی جنگ، رابرت گرین.صفحه 406 بیشتر بخوانید.
اگر میخواهید در مورد این تاریخ عبرت آموز و خونبار بیشتر بخوانید به صفحه حمله مغول به ایران در ویکپدیا مراجعه کنید.
دکتر Laughlin که در مرکز تحقیقات ناسا در کالیفرنیا کار می کنه گفته که برای اینکار فقط لازمه یک ستاره دنباله دار و یا شهاب آسمانی رو به سمت زمین هدایت کنیم به طوریکه با سرعت از کنار و نزدیک زمین رد بشه و به این طریق میتونه مقداری از نیروی گرانشی خودش رو به زمین منتقل کنه. در نتیجه اینکار سرعت مداری زمین افزایش پیدا میکنه و به یک مدار بالاتر میره که از خورشید دورتر هست و به این ترتیب به یک منطقه خنکتر هدایت میشیم.
همچنین این مهندسان گفتن که بعد از اینکار، باید این ستاره دنباله دار رو به سمت زحل و یا مشتری هدایت کرد تا روند رو به عقب اتفاق بیفته و انرژیش رو از یکی از این ۲ سیاره غول آسا بگیره. بعدها مدارش اونو دوباره به سمت زمین برگردونه و این روند تکرار میشه!
این گروه گفتن که هدفشون در نجات کره زمین کاملا جدیه و تنها چیزی که احتیاج دارن پرتاب یک موشک شیمیایی به یک شهاب آسمانی یا ستاره دنباله دار هست که در زمان مقرر آتش بگیره که چنین دانشی همین الان هم وجود داره!
این طرح جنبه های نگران کننده زیادی داره. مهندسین هوافضا باید تو هدایت اون شهاب آسمانی و یا ستاره دنباله دار به سمت زمین نهایت دقت رو مبذول بدارن چون کوچکترین اشتباهی در این زمینه، کره زمین رو در مدار آتش قرار خواهد داد و عواقب ویرانگری رو در پی خواهد داشت که کباب شدن محیط زیست زمین کمترین آنها خواهد بود.
این سوال دو بخش دارد که به بررسی آنها می پردازیم:
۱)نحوه شهادت امام رضا علیه السلام
در باب شهادت ایشان تقریباً تمام علمای شیعه و عده زیادی از علمای اهل سنت قائلند که آن حضرت مسموم و شهید شده اند. درباره عامل شهادت اختلاف نظر و اقوالی وجود دارد که به آنها اشاره خواهیم کرد .
قول مشهور این است که آن حضرت توسط مأمون خلیفه عباسی مسموم شده و به شهادت رسیده اند .
برخی از علمای اهل سنت قائلند که مأمون، امام رضا ـ علیه السّلام ـ را مسموم نکرده است. و برای این گفته خود دلائلی هم ذکر می کنند. از جمله آن دلائل این است که مأمون دختر خود را به همسری امام جواد ـ علیه السّلام ـ درآورد. مأمون به برتری امام رضا ـ علیه السّلام ـ در برابر علما استدلال می کرد. بعد از درگذشت امام رضا ـ علیه السّلام ـ مأمون بسیار ناراحت و غمگین بود و. در ادامه خواهیم گفت که به هیچ یک از دلائل در این رابطه نمی توان استناد کرد . عده ای از علمای اهل سنت قائلند که ایشان مسموم شده اند و عامل جنایت، عباسیان (غیر از مأمون) بوده اند. به عنوان نمونه ابن جوزی می گوید: وقتی عباسیان دیدند خلافت از دست آنها خارج شد (به واسطه ولایتعهدی) و به دست علویان افتاد، امام رضا ـ علیه السّلام ـ را مسموم کردند(باقر شریف القرشی، حیاة الامام علی بن موسی الرضا(ع)، قم، نشر سعید بن جبیر، ۱۳۷۲ش، ج ۲، ص ۳۷۱ . )
این قول نیز چندان صحیح به نظر نمی رسد چرا که بیشتر مورخین و روات اجماع دارند که مأمون سم را به امام ـ علیه السّلام ـ داده نه غیر او » ( . همان ( علاوه بر اینکه مأمون برای این کار انگیزه هم داشته که به آن اشاره خواهد شد. روایاتی از امام رضا ـ علیه السّلام ـ وارد شده است که در این روایات آن حضرت شهادت خویش را پیشگویی کرده اند و عامل این جنایت را مأمون دانسته اند. امام رضا ـ علیه السّلام ـ به هرثمه بن اعین می گوید: موقع مرگ من فرا رسیده است این طاغی (مأمون) تصمیم گرفته مرا مسموم کند »(محمد بن جریر بن رستم طبری، دلائل الامامه، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۳، ص ۱۷۸ . )
شهید مطهری می نویسد: قرائن نشان می دهد که امام رضا ـ علیه السّلام ـ را مسموم کردند و یک علت اساسی همان قیام بنی العباس در بغداد (بر علیه مأمون) بود. مأمون در حالی حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ را مسموم کرد که از خراسان به طرف بغداد می رفت و مرتب اوضاع بغداد را به او گزارش می دادند. به او گزارش دادند که بغداد قیام کرده او دید که حضرت رضا ـ علیه السلام ـ را نمی تواند عزل کند و اگر با این وضع بخواهد برود آنجا کار بسیار مشکل است. برای اینکه زمینه رفتن آنجا را فراهم کند و به بنی العباس بگوید کار تمام شد حضرت را مسموم کرد و آن علت اساسی که می گویند و قابل قبول هم هست و با تاریخ وفق دارد همین جهت است »( مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، تهران، صدرا، چاپ بیست و هفتم، ۱۳۸۴، ص ۲۱۰. )
به نظر می رسد انگیزه اصلی مأمون در به شهادت رساندن امام رضا ـ علیه السّلام ـ همین مطلبی باشد که ذکر شد . چرا که قیام عباسیان در بغداد جز به خاطر ترس از روی کار آمدن علویان نبوده است .
طبری می نویسد: مأمون نامه ای به بنی عباس در بغداد نوشت و مرگ علی بن موسی ـ علیه السّلام ـ را به آنان اعلام کرد و از آنان خواست که به اطاعت او درآیند زیرا دشمنی آنان با او جز با بیعت وی با علی بن موسی ـ علیه السّلام ـ نبوده است (محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۶۴ ، ج ۱۳، ص ۵۶۷۶ .(
از دیگر موجباتی که مورخان در قتل امام رضا ـ علیه السّلام ـ ذکر کرده اند، کینه ای می دانند که مأمون از امام رضا ـ علیه السّلام ـ به دل گرفته بود. طبرسی می نویسد: علتی که موجب شد مأمون امام رضا ـ علیه السّلام ـ را به شهادت برساند این بود که آن حضرت بی محابا (و بدون ترس) حق را در برابر مأمون اعلام می کرد. در بیشتر موارد در مقابل او قرار می گرفت که موجب عصبانیت و کینه او می شد.( فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، ۱۴۱۷، ج ۲، ص ۸۰؛ شیخ مفید، همان، ج ۲، ص ۲۶۰ . )
همانگونه که بیان شد از نظر روایات شیعی شکی نیست که مأمون حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ را مسموم کرد . امّا اینکه کیفیت این عمل چگونه بوده است؟ روایات چندی وجود دارد که به آنها اشاره می کنیم. روایتی را شیخ مفید از عبدا. بن بشیر نقل کرده که عبدا. گفت: مأمون به من دستور داد که ناخنهای خود را بلند کنم. سپس مرا خواست و چیزی به من داد که شبیه تمر هندی بود و به من گفت: این را به همة دو دست خود بمال. سپس نزد امام رضا ـ علیه السّلام ـ رفت و به من دستور داد که انار برای ما بیاور من اناری چند حاضر کردم و مأمون گفت : با دست خود آن را بفشار، من فشردم و مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت خورانید و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از خوردن آن آب انار دو روز بیشتر زنده نماند (شیخ مفید، همان، ج ۲، ص ۲۶۲ـ۲۶۱ . (
روایت دیگری را شیخ مفید از محمد بن جهم ذکر کرده که می گوید: حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ انگور دوست می داشت پس قدری انگور برای حضرت تهیه کردند. در حبه های آن به مدت چند روز سوزنهای زهرآلود زدند. سپس آن سوزنها را کشیده و به نزد آن بزرگوار آوردند. آن حضرت از آن انگورهای زهرآلود بخورد و سبب شهادت ایشان شد»(همان، ص ۲۶۲ . (
روایتی از اباصلت هروی نیز نقل شده که می گوید: مأمون امام رضا ـ علیه السّلام ـ را فراخواند و آن حضرت را مجبور کرد از انگور بخورد آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد».(فضل بن حسن طبرسی، همان، ص ۸۳ـ۸۲ . (
بنابراین، ادله ای که اهل سنت ذکر کرده اند که مأمون امام رضا ـ علیه السّلام ـ را به شهادت نرسانده بی اساس می باشد. چرا که مأمون فردی بود که به خاطر حکومت، برادر خویش امین را به قتل رساند و محبوبیت امام رضا ـ علیه السّلام ـ در نزد او از برادرش بیشتر نبود. و گریه ظاهری او بعد از مرگ امام ـ علیه السّلام ـ به جهت منحرف کردن اذهان علویان و طرفداران امام رضا ـ علیه السّلام ـ بوده است .
بعد از شهادت امام رضا ـ علیه السّلام ـ شیعیان بدن شریف آن حضرت را در خراسان تشییع کردند. این تشییع جنازه به حدی پر شور بود که تا آن زمان مثل آن دیده نشده بود، همه طبقات در تشییع جنازه امام حاضر شدند.( باقر شریف القرشی، همان، ص ۳۷۵)
امام رضا ـ علیه السّلام ـ در سال ۲۰۳ هـ.ق در شهر طوس به خاک سپرده شد .
۲)آیا امام رضا علیه السلام از شهادت خود باخبر بود؟ اگر امام رضا علیه السلام از شهادت خود باخبر بودند چرا برای شهادت اقدام کردند؟
در جواب از این پرسش توجه به چند امر ضروری است:
یکم. هر چند امامان معصوم علیهم السلام از علم غیب برخوردارند و به وقایع گذشته و حوادث حال و آینده آگاهى دارند؛ اما تکلیف آنان مانند سایر افراد بشر، بر اساس علم عادى است و علم غیب براى آنان تکلیفى به دنبال نمى آورد. به عنوان مثال، امام براساس علم عادى خود، میوه اى را پیش روى خود مى بیند که مانعى از خوردن آن نیست و تناول آن جایز است؛ اگر چه براساس علم غیب، از مسموم بودن آن آگاهى دارد. در تأیید این مطلب دو دلیل ذکر شده است:
الف. عمل براساس علم غیب، در برخى از موارد با حکمت بعثت پیامبران و نصب امامان منافات دارد؛ زیرا در این صورت، جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد و سایر افراد بشر، از وظایف فردى و اصلاحات اجتماعى - به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غیب و عمل بر اساس علم خدادادى - سر بازخواهند زد.
ب. عمل دائمى براساس علم غیر عادى، موجب اختلال در امور است؛ زیرا مشیت و اراده غالب خداوند به جریان امور، بر اساس نظام اسباب و مسببات طبیعى و علم عادى نوع بشر تعلق گرفته است. به همین جهت پیامبر و ائمه علیهم السلام براى شفاى بیمارى خود و اطرافیانشان، از علم غیب استفاده نمى کردند. شاید یکى از حکمت هاى ممنوع بودن تمسّک به نجوم، تسخیر جن و .براى غیب گویى و کشف غیرعادى حوادث آینده نیز همین اختلال در امور باشد.(صافى گلپایگانى، معارف دین، ج ۱، ص ۱۲۱.)
دوّم. هر چند بر طبق روایات فراوان، امامان علیهم السلام نسبت به حوادث گذشته، آینده و حال علم و آگاهى دارند؛(اصول کافى، ج ۱، باب ان الائمه علیهم السلام یعلمون علم ماکان و ما ی .» و بحارالانوار، ج ۱۶،باب ۱۴.) اما از روایاتى دیگر استفاده مى شود که این علم به صورت بالفعل نیست بلکه شأنى است؛ یعنى، هرگاه اراده کنند و بخواهند که چیزى را بدانند، خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد: اذا اراد الامام ان یعلم شیئاً اعلمه اللَّه ذلک»؛( اصول کافى، ج ۱، باب ان الائمه اذا شاؤا ان یعلموا علموا» و بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۵۶، ۱۱۶و۱۱۷.؛) هر گاه امام اراده کند که چیزى را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد».
پس علم غیب امام علیه السلام شأنى است؛ نه فعلى و براساس همین نکته، ممکن است نسبت به نحوه شهادت خود با همه جزئیات آن، علم نداشته باشد؛ چون اراده نکرده که بداند.(مظفر، محمد رضا، علم امام، ترجمه و مقدمه على شیروانى، ص ۷۳؛) قابل ذکر است مرحوم مظفر این پاسخ را به عنوان یک احتمال ذکر مى کند، ولى آن را نمى پذیرد.
سوّم. پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام تکالیف و وظایفى مخصوص به خود دارند و به همین جهت، آنان در عین اینکه مى دانستند دشمن در فلان جنگ غلبه خواهد کرد، وظیفه داشتند اقدام کنند و یا با اینکه مى دانستند کارى که انجام مى دهند، منجر به شهادتشان خواهد شد(مثل خوردن میوه مسموم و یا رفتن حضرت على علیه السلام به مسجد کوفه در شب نوزدهم رمضان)، این کارها را انجام مى دادند. این اعمال براى آنان، وظیفه اى مخصوص بود؛ مثل نماز شب که براى رسول اکرم صلى الله علیه وآله واجب و براى سایر مسلمان ها، مستحب است.
چهارم ؛(علامه طباطبایى، المیزان، ج ۱۸، ص ۱۹۴). وى این را به عنوان یک قول نقل کرده است. برخى از این موارد (مانند خوردن میوه زهرآلود به وسیله امام موسى کاظم علیه السلام و یا امام رضاعلیه السلام) اجبارى و بدون اختیار بوده است. پس با اینکه مى دانستند به این وسیله به شهادت خواهند رسید؛ ولى به وسیله دشمن مجبور به خوردن آن شدند و گزینه دیگرى فرا روى آنان نبود. این پاسخ اگر چه در جاى خود درست است و شواهد تاریخى بر آن مهر تأیید مى زند؛ اما نمى تواند پاسخى براى همه موارد مورد نظر (مانند نحوه شهادت حضرت على علیه السلام و امام حسن مجتبى علیه السلام) باشد.
پنجم. پاسخ اساسى به این سؤال در گرو شناخت چگونگى علم غیب امام است. پاسخ هاى پیشین نیز اگر بر اساس مطالب آتى تفسیر شود، توجیه صحیحى پیدا خواهد کرد. این بیان متوقف بر ذکر چند مطلب است:
الف. قضا و قدر» الهى: قدر به معناى حد و اندازه است و مقصود از قدر الهى، این است که خداوند براى هر پدیده و مخلوقى، ویژگى هاى وجودى خاصى قرار داده است و تحت تأثیر علت یا علل خاصى آن را موجود مى گرداند؛ یعنى، پدید آمدن یک شى ء از علت خاص و نیز داشتن اوصاف و ویژگى هاى وجودى خاص، قدر آن شى ء و حد و اندازه وجودى آن است. به تعبیر دیگر، تقدیر الهى، همان نظام علت و معلولى حاکم بر جهان هستى است که هر پدیده اى، معلول علت خاصى است و قهراً اوصاف و خصوصیات وجودى اش، متناسب و برآمده از همان علت است.
قضا» به معناى قطعى کردن، فیصله دادن و به انجام رساندن کار است و مقصود از قضاى الهى، این است که خداوند به هر پدیده اى - با تحقق علت تامه اش - ضرورت وجود اعطا کرده است. تحقّق حتمى معلول، به دنبال تحقّق علت تامه، قضاى الهى است. قضا و قدر الهى در حقیقت از شئون خلق و ایجاد خداوند است و مى توان آن را به صفت خالقیت برگرداند.
ب. علم الهى به قضا و قدر پدیده هاى عالم هستى: خداوند از ازل عالم است به اینکه چه پدیده اى با چه اوصاف و ویژگى هایى، تحت تأثیر علت تامّه اش موجود است. علم خداوند به پدیده هاى هستى، علم با واسطه (علم به صورت آنها) نیست؛ بلکه خود پدیده ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراین علم خداوند، به حقایق عالم هستى، همان گونه که در متن واقع موجودند، تعلق مى گیرد. علم خداوند، علم حضورى به واقع عینى است. از سوى دیگر چون در مرتبه وجودى خداوند، زمان و مکان معنا ندارد، علم او به پدیده هاى عالم هستى، در بستر زمان نیست؛ بلکه گذشته و حال و آینده یک جا و یکسان نزد او حاضر است. اما براى ما که موجودات زمانى و محصور به زمان هستیم و تحقق عینى حوادث و پدیده ها را از دریچه زمان مى نگریم، برخى از حوادث در گذشته بوده و یا در آینده موجود خواهد شد.
بنابراین علم خداوند به مخلوقات خویش، بدین معنا است که حقایق و حوادث هستى، همراه با بستر زمانى شان (گذشته، حال و آینده) یک جا نزد او حاضر است. به همین جهت این علم خداوند، موجب تغییر آنها نیست. علم خداوند، علم به متن واقع و حضور عین واقع، در نزد او است؛ یعنى، علم او به مخلوقات و پدیده هاى هستى، به همان صورت که در متن واقع موجودند، تعلق مى گیرد.
علم خداوند به افعال اختیارى انسان نیز بر همین منوال است؛ یعنى، خداوند از ازل به افعالى که براساس اراده و اختیار انسان از او صادر مى شود، علم دارد و علم الهى به این واقعیات عینى - همان گونه که در خارج موجودند - تعلق مى گیرد و به همین جهت، این علم به خودى خود موجب جبر یا تغییر واقع عینى (تحقّق فعل اختیارى به دنبال تحقق علت تامه اش) نمى شود.
ج. علم امام: امام علاوه بر علم عادى - که براى نوع بشر قابل تحصیل است - از علم لدنى و خدادادى (علم غیب) نیز بهره مند است. امام به حسب علو رتبه وجودى اش، با لطف و اذن الهى به سرچشمه علم الهى متصل است و از حقایق حوادث عالم - همان گونه که در متن واقع هستند - آگاه مى باشد؛ یعنى، علم غیب امام، از سنخ علم الهى و متصل به آن منبع است. این دانش، علم به واقع عینى است و معنا ندارد که منشأ تغییر در حوادث عالم باشد. براساس علم غیب، حقایق حوادث عالم، از جمله افعال اختیارى خود امام، همراه با علت تامه اش - که علم عادى و اراده از اجزاى این علت است - نزد او حاضر است و این حضور، حضور بى واسطه عین معلوم و واقع عینى نزد امام است.
بر این اساس، امام حقیقت افعال اختیارى خود را مانند خوردن میوه مسموم از منظرى بالاتر (منظر علم الهى) مى نگرد. به همین جهت از آنجا که علم غیب امام، تأثیرى در حوادث عالم ندارد - چون به معناى حضور عین وقایع نزد عالم است - امام عکس العملى نشان نمى دهد و براساس علم عادى خود عمل مى کند و به همین علت، این علم براى امام تکلیف آور نیست؛ چون علمى موجب تکلیف است که مکلّف بتواند براساس آن علم، منشأ تغییر و تأثیر باشد.
افزون بر این، وقتى امام با لطف و اذن خدا به مرتبه اعلاى کمال و علو وجودى مى رسد و با منبع علم الهى تماس مى یابد، در اوج مقام فنا در ذات حق است. او در این مقام خود را نمى بیند و خود را نمى پسندد. او فقط خدا را مى بیند و تنها مشیت الهى را مى پسندد. در این مقام، چون اراده و مشیت او را - براساس نظام علت و معلولى و قضا و قدر - در تحقّق حوادث و پدیده هاى هستى مى یابد، خواسته اى برخلاف آن ندارد. از دیگر سو، تلاش براى تغییر این حوادث از جمله شهادت خود، قطع نظر از اینکه تأثیرى ندارد، با مقام فنا و رضا و حب لقاءاللَّه نیز سازگار نیست. با توجّه به این جواب، سایر پاسخ ها نیز مى تواند، توجیه درستى پیدا کند.
پاسخ اول - که ائمه علیهم السلام را مکلف به علم عادى مى دانست؛ نه علم غیب - چنین مستدل و موجه مى شود؛ که علم غیب امام، از سنخ علم الهى یعنى علم به واقع عینى است؛ همان گونه که در خارج محقق مى شود. چنین عملى تأثیرى در تغییر حوادث عالم ندارد و به همین دلیل تکلیف آور نیست.
پاسخ دوم نیز با توجّه به حقیقت علم امام، کامل مى شود. اینکه علم غیب امام، شأنى است - یعنى هرگاه امام اراده کند که بداند، مى داند - کاملاً درست است؛ اما جاى این احتمال هست که ائمه علیهم السلام با علم شأنى، از کیفیت شهادت خود آگاه بوده اند؛ یعنى اراده کرده اند که بدانند. روایات متعددى، نیز دلالت بر علم ائمه علیهم السلام به شهادتشان دارد.(اصول کافى، ج ۱، ص ۲۵۸، ح ۱-۸)
در پاسخ سوم، اگر مقصود از اینکه تکلیف ائمه علیهم السلام با سایر افراد بشر متفاوت است، این باشد که خداوند دو سنخ تکلیف جعل و تشریع کرده است (یک دسته براى پیامبرصلى الله علیه وآله و امام و یک دسته براى سایر افراد بشر)؛ این سخن نادرست و غیر مطابق با واقع است. تکالیف الهى براساس مصالح و مفاسد آن، تشریع شده و همه افراد بشر - از جمله پیامبر و امام - در آن مشترک اند و به جز چند حکم خاص - که نبى اکرم صلى الله علیه وآله داشته اند - بقیه احکام یکسان است.
اما اگر مقصود این باشد که علم غیب ائمه علیهم السلام به نحوه شهادتشان، برخلاف علوم عادى بشر، تکلیف وجوب حفظ جان از خطر و هلاکت را براى آنان به دنبال نمى آورد، پاسخ صحیحى است. این مسئله در گرو شناخت حقیقت علم الهى آنان است که در توضیح آن گذشت.
بنابراین علم ائمه علیهم السلام به آینده، از سنخ علوم عادى نیست و اقدام به امورى که منجر به شهادت آنان مى شود، خود را در هلاکت انداختن نیست. افزون بر این درجات و کمالاتى براى امامان مقدر شده که راه رسیدن به آن، از طریق تحمل همین بلاها و مصایب است.براى توضیح بیشتر ر.ک:
۱. طباطبایى، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج ۱۸، ص ۱۹۲؛ ج ۱۳، ص ۷۲و۷۴؛ ج ۱۹، ص ۹۲؛ ج ۱۲، ص ۱۴۴؛ ج ۴، ص ۲۸؛
۲. همو، معنویت تشیع، مقاله علم امام، ص ۲۱۵؛
۳. رشاد، محمد حسین، در محضر علامه طباطبایى، ص ۱۲۱.
۴. زندگی ی هشتمین امام:جعفر مرتضی حسینی .
۵. پیشوایان، سید کاظم ارفع .
۶. حضرت رضا(ع)، فضل الله کمپانی .
نامهاى امام
امام رضا(ع) در سال 148 هجرى قمرى يعنى حدود (1250) سال پيش در شهر مدينه به دنيا آمد. پدر ايشان امام موسى بن جعفر(ع)، يعنى امام هفتم شيعيان و مادرشان بانويى بزرگوار و خردمند به نام تُکتَم» يا نَجمه» بود. امام رضا(ع) در همان سالى زاده شد که پدربزرگ ايشان، يعنى حضرت امام جعفر صادق(ع)، به شهادت رسيد.
نام ايشان على» است، ولى بر اساس شيوهاى که در ميان اعراب مرسوم است، به وى ابوالحَسَن» میگفتند. اين گونه اسمها را کُنيه» مینامند. علاوه بر نام و کنيه، گاه عنوان ديگرى نيز به افراد میدهند که آن را لَقَب» میگويند. امام هشتم داراى لقبهاى متعددى است. از جمله معروفترين اين القاب، رضا»، عالم آلمحمد»، غريبالغرباء»، شمسالشموس» و مُعين الضعفاء» است. ناميدن هر فرد به اين نامها، يعنى اسم، کنيه و لقب دليل خاصى دارد. گفتهاند که وى را به اين جهت رضا» لقب دادهاند که خدا از او راضى است.
دوران کودکى و جوانى امام در مدينه گذشت. اخلاق نيکو، دانش فراوان، ايمان و عبادت بسيار از ويژگىهايى بود که امام را مشخص میساخت.
شخصيت اخلاقى امام
از خوشاخلاقى امام سخن بسيار گفتهاند. در اين جا به چند نمونه آن توجّه کن و ببين که امام در برخورد با مردم به چه نکات ريزى دقّت میکرده است. همه اينها براى ما درس چگونه زيستن» است:
ـ هيچ گاه با سخن خود، ديگران را آزار نداد.
ـ سخن هيچ کسى را قطع نکرد.
ـ به نيازمندان بسيار کمک میفرمود.
ـ با خدمتگزاران خود بر سر يک سفره مینشست و غذا میخورد.
ـ هميشه چهرهاى خندان داشت.
ـ هرگز با صداى بلند و با قهقهه نمیخنديد.
ـ هنگام نشستن، هرگز پاى خود را در حضور ديگران دراز نمیکرد.
ـ در حضور ديگران هرگز به ديوار تکيه نمیزد.
ـ به عيادت بيماران میرفت.
ـ در تشييع جنازهها شرکت میجست.
ـ از مهمانان خود، شخصاً پذيرايى میکرد.
ـ وقتى بر سر سفرهاى میرسيد، اجازه نمیداد تا به احترام او از جاى برخيزند.
ـ به پاکيزگى بدن، موى سر و پوشاک خود بسيار توجه داشت.
ـ بسيار بردبار و صبور و شکيبا بود.
اينها گوشهاى از اخلاق امام بود. آيا با داشتن اين اخلاق و رفتار، نبايد خدا از او راضى و خرسند باشد؟ و آيا سزاوار نيست که او را رضا» بنامند؟
آيا کسى که خدا از او خشنود است، مردم از او خرسند نيستند؟ اين گونه هست که نام رضا» براى آن امام بزرگوار برازنده و سزاوار است.
امام در نگاه شاعران
از همان دوران امام رضا(ع)، شاعران و نويسندگان در وصف بزرگوارى آن حضرت بسيار سرودهاند و نوشتهاند و هريک به گونه اى آن امام را به نيکى وصف کردهاند. شنيدنى است که شاعرى بود به نام ابونواس» که در سرودن بسيار توانايى داشت. به او گفتند: تو درباره همه چيز شعر گفتهاى ، کوه و دشت و شراب و موسيقى را در اشعار خود ستودهاى ، اما شگفتا که در باره موضوع مهمی مانند شخصيت والاى امام رضا سکوت کردهاى! در حالى که تو ايشان را خوب میشناسى و با اخلاق و رفتار و بزرگوارى حضرت آشنايى کامل دارى. ابونواس ابتدا در پاسخ گفت: به خدا سوگند، تنها بزرگى او مانع از انجام اين کار شده است، چگونه کسى چون من، درباره شخصيت برجستهاى همچون امام رضا(ع) شعر بسرايد؟ آن گاه شعرى گفت که چکيده معنى آن چنين است:
از من نخواهيد که او را بستايم، من را توان آن نيست تا انسانى را مدح کنم که جبرئيل خدمتگزار آستان پدر او است.
شاعران فارسىزبان نيز در باره امام رضا(ع) سرودههاى فراوانى دارند. ما گزيده اى از اين اشعار را در جاى ديگرى از اين سايت فراهم آورده ايم که میتوانى در رواق هنر آن را ببينى .
شخصيت معنوى امام
گفتيم که امام رضا(ع) از نظر توجه به مسائل معنوى و پرداختن به امور عبادى نيز برجسته بود. روايتها و داستانهاى بسيارى از اين جنبه زندگى امام در کتابهاى تاريخى نقل شده که شنيدن آن براى همه ما جالب است. ما وقتى میبينيم که امام ما و پيشوايى که او را به رهبرى خود پذيرفته و زندگى او را الگوى خود قرار دادهايم، اين چنين عبادت میکند و اين گونه به مسائل عبادى توجه دارد، خود نيز ناگزيريم که همان شيوه را پيروى کنيم و از همان روش درس بياموزيم.
در اينجا به چند نمونه از نکاتى که تاريخ نويسان در اين زمينه مورد توجّه قرار داده اند اشاره میکنيم.
ـ شبها کم میخوابيد و بيشتر شب را به عبادت میپرداخت.
ـ بسيارى از روزها را روزه میگرفت.
ـ سجدههايش بسيار طولانى بود.
ـ قرآن بسيار تلاوت میکرد.
ـ به نماز اول وقت پايبند بود.
ـ بهجز هنگام نماز هم به مناجات به خدا انس داشت.
در کتابهاى تاريخ و حديث، از امام رضا عليه السلام دعاهاى فراوانى نقل شده که ما بخشى از آن را در جاى ديگرى از اين سايت گرد آورده ايم. به بخش دعاهای حضرت برو تا با شيوه دعا کردن امام آشنا شوى .
دوست عزيز من!
حتما میدانى که پرداختن به اين مسائل به معنى گوشهگيرى نيست و نمازخواندن و روزه داشتن و تلاوت قرآن نبايد سبب رها کردن مسؤوليتهاى اجتماعى شود. زندگى امام رضا(ع)، خود بهترين نمونه براى اين امر است. اگر با ما باشى و دنباله اين متن را بخوانى و در ديگر بخشهاى اين سايت نيز گشتوگذار کنى ، خواهى ديد که امام رضا(ع) که در زمان خود بيشتر از هر کس ديگرى عبادت میکرد و نماز میخواند و روزه میگرفت، نه تنها از مسؤوليتهاى بزرگ اجتماعى گريزان نبود، بلکه پيوسته به امور مسلمانان اهتمام داشت و توجه به آن را يکى از بزرگترين رسالتهاى خويش میدانست. پذيرفتن ولايتعهدى در آن شرايط خاص، يکى از آشکارترين نمونههاى اين امر است.
شخصيت علمیامام
امام رضا(ع) جايگاه علمی ويژهاى داشت. او از دانشى سرشار بهرهمند بود و اين برجستگى علمی او در رويارويى با دانشمندان اديان و مذاهب ديگر، بهتر آشکار میشد. جلسات و محافلى که علما و دانشمندان مختلف گرد هم میآمدند و به بيان ديدگاهها و نظرات خويش میپرداختند، در آن زمان رونق خاصى داشت. حاکمان آن عصر، گاه براى جلوه دادن شکوه دربار خويش، گاه به منظور گرايش دانشمندان به دربار، و زمانى براى اين که بر عقيده کسى چيره شوند، در کنار مجالس ديگر، به برگزار کردن نشستهاى علمی نيز میپرداختند. اين محافل که به جلسات مناظره» معروف بود، بهترين مکان براى ابراز شايستگىهاى علمی افراد به شمار میرفت.
در عصر امام رضا (ع)، آن گاه که همه دانشمندان جمع میشدند و به گفتوگو میپرداختند و سرانجام در پاسخ ديگران فرو میماندند، دست به دامان امام رضا(ع) میشدند تا بر حقانيت مطلب خويش گواهى دهند.
در بالا گفتيم که يکى از مهمترين و معروفترين لقبهاى امام رضا (ع)، عالم آل محمد» است. اين که از ميان همه امامان شيعه، حضرت امام رضا به اين لقب شهرت يافته است، خود دليل برجستگى آن امام از جهت دانشهاى رايج در زمان خويش و يافتن فرصت براى آشکارسازى آن علوم میباشد.
اباصلت که يکى از ياران امام است، از برادرزاده امام رضا (ع) روايتى نقل میکند که خواندنى است. با توجه به اين روايت تو هم میتوانى بفهمیکه اين لقب حضرت از کجا آمده است. او میگويد:
امام موسى بن جعفر(ع) به فرزندانش میفرمود: برادرتان، على بن موسى (يعنى امام رضا)، عالِم آل محمد است. نيازهاى دينى خود را از وى فرا بگيريد و آن چه را به شما آموزش میدهد، به ياد داشته باشيد، زيرا پدرم امام صادق(ع) بارها به من میفرمود: عالم آل محمد در نسل توست و اى کاش من میتوانستم او را ببينم.
شنيدن اين دو حديث هم حتماً براى تو جالب است. يکى از زبان شيرين خود امام است و ديگرى را يکى از ياران حضرت نقل کرده است.
حديث نخست اين است:
در حرم پيامبر(ص) مینشستم و دانشمندان مدينه هرگاه در مسأله اى با مشکل روبرو میشدند و از حلّ آن ناتوان میماندند، به سوى من رو میآوردند و پاسخ میگرفتند.
و حديث دوم را عبدالسلام هروى نقل کرده که در بيشتر نشستهاى علمیامام حاضر بوده است.
هيچ کسى را از امام رضا (ع) داناتر نديدم و هر دانشمندى که او را ديده به دانش برتر او گواهى داده است. در نشستهايى که گروهى از دانشوران و فقيهان و دانايان اديان گوناگون حضور داشتند، بر تمامی آنها چيره شد، تا آنجا که همه آنان به ناتوانى علمی خود و برترى امام اعتراف کردند و گواهى دادند.
يکى از نکاتى که در بررسى شخصيت علمیامام مورد توجه همگان قرار گرفته و آن را بازگو کردهاند، اين است که امام رضا (ع) با هر گروهى به زبان خودشان سخن میگفت و به تعبير اباصلت، شيواترين و داناترين مردم به هر زبان و فرهنگى بود. اباصلت که خود اين سخن را میگويد، از اين تسلط امام به زبانهاى مختلف شگفت زده میشود و اين تعجّب خود را به امام اظهار مینمايد و امام در پاسخ میفرمايد:
من حجّت خدا بر مردم هستم. چگونه میشود چنين فردى زبان آنان را درک نکند؟ مگر نشنيدهاى که اميرالمؤمنين على (ع) فرمود: به ما فَصل الخِطاب» دادهاند، و آن چيزى نيست، جز آشنايى با زبان ديگران.
اينها همه، نمونهاى از شخصيت علمیامام است. در کتابهاى تاريخى که به بررسى ابعاد مختلف زندگى امام رضا(ع) پرداختهاند، اين نکات به صورت گسترده مورد بحث قرار گرفته و رخدادهاى متعددى که گواه برترى علمیامام است، بازگو شده است.
شخصيت سياسى امام
تمام عمر امام رضا(ع)، چه آن زمان که هنوز به مقام امامت نرسيده بود و چه آن گاه که پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام موسى کاظم(ع)، مسئوليت امامت و رهبرى شيعيان را بر عهده داشت، در زمان حکومت عباسيان بود.
عباسيان با ادعاى انتساب به پيامبر اکرم(ص)، و با بهرهگيرى از احساسات مردم بر ضد امويان، توانستند آنان را از حکومت کنار بزنند و خود بر تخت فرمانروايى مسلمانان بنشينند. با سرکوب امويان، آنان ديگر قدرت و توانى نداشتند که خطر مهمی براى عباسيان به شمار روند. عباسيان تنها خطر براى حکومت خود را شيعيانى میدانستند که با فرمانبرى از امامان معصوم، حاکمان آن روزگار را ناحق میشمردند و میکوشيدند تا آنان را از حکومت ساقط کنند.
بنابراين، دشمن شماره يک حاکمان عباسى ، امامان شيعه بودند و به همين دليل است که همه امامانى که در روزگار اين حاکمان ستمگر میزيستند، به دست آنان به شهادت رسيدند عباسيان ستم پيشه به اندازهاى بر شيعيان فشار آوردند و آنان را مورد تهديد و شکنجه و آزار و تبعيد و آوارگى قرار دادند که حتى تاريخنويسان نيز از بازگو کردن آن دچار شرمندگى شده اند.
ده سال از دوران امامت حضرت رضا(ع)، با حکومت هارون همزمان بود. در اين ده سال، موقعيت مناسبى براى مبارزه علنى و رسمی براى امام رضا(ع) پديد نيامد و بيشتر تلاش سياسى امام به صورت پنهانى رهبرى میشد، اما در گوشهگوشه سرزمينهاى مسلمانان جنبشها و قيامهاى پياپى شيعيان، حکومت عباسى را به تنگ آورده و هارون در برخورد با آنها دچار سردرگمیشده بود. به اين گفتوگو که ميان هارون و يکى از درباريان قدرتمند وى رد و بدل شده است توجّه کن:
ـ اى هارون! اين على بن موسى است، که بر جاى پدر خويش تکيه زده و امامت و رهبرى شيعيان را از آن خود میداند. چه بايد کرد؟
ـ آن خطايى که در کشتن پدرش موسى مرتکب شديم براى ما بس است! يعنى میخواهى تمام آنان را بکشم؟! مگر میشود؟
اما. در ميان همه حاکمان عباسى ، مأمون چهره اى ديگر داشت. او که برادر خود، امين را کشت تا خود به حکومت برسد، در برخورد با شيعيان و به ويژه شخص امام رضا(ع) از راهى ديگر وارد شد و شيوه اى ديگر را در پيش گرفت.
در اين جا خوب است به چند نمونه از اظهار نظر تاريخ نويسان درباره شخصيت پيچيده مأمون آگاه شوى تا دريابى که امام رضا(ع) با چه انسان مرموزى روبرو بوده است.
يکى میگويد:
مأمون از نظر دورانديشى ، اراده قوى ، بردبارى ، دانش، زيرکى ، بزرگى ، شجاعت و جوانمردى از همه عباسيان برتر بود.
ديگرى مینويسد:
مأمون در عين حال که در مجالس عيش و نوش شرکت میجست، به کتاب و فلسفه و بحث و جدل و مناظره علمی و مباحث فقهى و. علاقه شديد داشت!
ديگرى میگويد:
گاهى مانند يک ديندار دلسوز، مردم را به علت کوتاهى در نماز و فرو رفتن در لذات و پيروى از شهوات و. نکوهش میکرد و آنان را از عذاب الهى میترساند، و زمانى خودش در بزم خوشگذرانى و مجالس عيش و نوش شرکت مینمود.
يکى هم چنين اظهار میدارد:
مأمون زيرکترين حاکمان عباسى و داناترين ايشان به فقه و کلام بود.
و از اين يک بشنو که میگويد:
مأمون روزى ادعاى تشيع میکرد و وجودش را لبريز از دوستى و عشق به على (ع) نشان میداد و در فاصلهاى اندک، نقاب از چهره برمیگرفت و تا آنجا پيش میرفت که حاضر نبود در مجلس او حتى از عنصر تبهکار و جلادى همچون حجاج بن يوسف، خرده بگيرند.
آيا همزمانى با چنين موجود پيچيده و ابهامآلودى که تلاشى جز پايدارى بيشتر حکومت عباسى ندارد، اما در همان حال، بزرگترين مخالف خود، يعنى شخص امام رضا(ع) را به ولى عهدى خويش برمیگزيند، آسان است؟
به هرحال، مأمون با اين خصوصياتى که داشت، پس از رسيدن به قدرت، و به منظور پايدار ساختن ارکان حکومت خود، تصميم گرفت با امام رضا(ع) به گونهاى ديگر برخورد نمايد. پس، براى امام نامه نوشت و حضرت را به ولىعهدى خود منصوب کرد. امام ابتدا از پذيرش اين امر خوددارى فرمود، اما پيگيرى و پافشارى مأمون و خوددارى امام، به آنجا انجاميد که مأمون دو تن را به نمايندگى از سوى خود که در خراسان بود، روانه مدينه کرد و آنان در نزد امام هدف خود را چنين بيان کردند:
مأمون ما را مأمور کرده که شما را به خراسان ببريم.
امام هم که شيوه هاى حاکمان را میشناخت و میدانست مأمون که از کشتن برادر خود پروا ندارد، از اين تصميم خود دست بردار نيست، ناگزير از ترک مدينه شد.
هجرت امام به خراسان
امام رضا(ع) هنگامیکه خود را ناچار به سفر يافت، براى اين که ناخرسندى خود را از اين سفر اعلام فرمايد، چندين بار در کنار حرم مطهر پيامبر اکرم(ص) حضور يافت و به گونهاى به زيارت پرداخت که همگان فهميدند اين سفر مورد رضايت امام نيست.
يکى از شاهدان اين ماجرا نقل میکند که امام را در حال زيارت ديدم، نزديک رفتم و براى اين که امام در آستانه سفر است به ايشان شادباش گفتم، اما حضرت چنين پاسخ داد:
مرا به حال خود بگذار! من از جوار جدم پيامبر(ص) خارج میشوم و در غربت از دنيا خواهم رفت!
پس از آن هم، امام همه اقوام و نزديکان خود را فراخواند و در جمع ايشان فرمود:
بر من گريه کنيد! زيرا ديگر به مدينه بازنخواهم گشت.
اين امر نشان میدهد که امام با نقشه شوم مأمون آشنا بوده، ولى راهى جز پذيرفتن تصميم وى نداشته است.
بارى، امام به همراه فرستادگان مأمون مدينه را پشت سرگذاشته، رهسپار خراسان شد، جايى که مأمون در آن جا میکرد.
بنا به فرمان مأمون، مسير امام از مدينه تا خراسان، به گونه اى تعيين گرديد که مردم شهرهاى شيعهنشين از ديدار امام محروم شوند. زيرا اگر شيعيان موفق میشدند از نزديک امام خود را زيارت کنند و با ايشان ديدار نمايند و از سخنان آن حضرت بهرهمند شوند، بيش از پيش به وى ارادت میيافتند و اين خود خطر بزرگى براى حکومت مأمون به شمار میآمد. نابراين، شهرهاى کوفه و قم از مسير سفر امام حذف گرديد. اما در اين که امام از کدام مسير به خراسان و شهر مرو رسيده است، ميان تاريخ نويسان اختلاف است. خلاصه مسيرهايى که براى اين سفر نقل شده از اين قرار است:
1 ـ مدينه، بصره، اهواز، فارس (شيراز)، اصفهان، رى ، سمنان، دامغان، نيشابور، توس، سرخس، مرو.
2 ـ مدينه، بصره، اهواز،اصفهان، کوه آهوان، سمنان، نيشابور، توس، سرخس، مرو.
3 ـ مدينه، بصره، اهواز،اصفهان، يزد، طبس، نيشابور، توس، سرخس، مرو.
4 ـ مدينه، بصره، اهواز، فارس (شيراز)، کرمان، طبس، نيشابور، توس، سرخس، مرو.
حديث سلسلة الذهب
امام رضا(ع) در اين سفر تاريخى، هر جا که توانست کوشيد تا مردم را با اسلام، قرآن، تشيع، اخلاق اسلامی، آرمانهاى دينى و احکام مذهبى آشنا سازد. از جمله مهمترين فرازهاى اين سفر، توقف امام در نيشابور و سخن تاريخى ايشان در جمع گروه بسيارى از مردم و حديث شناسان اين شهر است.
آشنايى با اين سخن و حديث امام براى همه ما جالب است.
اين حديث به سلسلة الذهب» شهرت دارد. دليل اين نامگذارى را خواهى دانست. اما بهتر آن است که نخست، با چگونگى بيان حديث و اصل آن آشنايى پيدا کنى :
دو تن از حديث شناسان نيشابور خدمت امام رضا(ع) رسيده، گفتند:
اى بزرگوار!
اى بازمانده از دودمان امامان!
اى سلاله پاک پاکان!
اى فرزند پيامبر!
به حق پدران و اجداد پاک و نياکان نيکومقام سوگندت میدهيم که پرده را بردارى ، رخسار خود را به ما نشان دهى و حديثى از نياکان خود را براى ما بازگو فرمايى . تا خاطرهاى فراموشنشدنى از شما داشته باشيم.
امام کاروان را از حرکت بازداشت، پرده هودج را کنار زد.
انبوه جمعيت میکوشيدند تا خود را به امام نزديک کنند.
اما آنان که حديث مینوشتند از مردم خواستند که آرام باشند تا آنان بتوانند سخن امام را بشنوند و آن را براى تاريخ ثبت کنند و به يادگار بنويسند.
آن گاه امام چنين فرمود:
پدرم بنده شايسته خدا، موسى بن جعفر
از پدرش جعفر بن محمد
و او از پدرش محمد بن على
و او از پدرش على بن الحسين
و او از پدرش حسين بن على
و او از پدرش على بن ابى طالب
نقل کرده که از پيامبر(ص) شنيده است
و پيامبر از جبرئيل دريافت کرده
که خداوند فرموده است:
کلمه لا اله الا الله دژِ استوارِ من است. هر کس که وارد آن دژ شود از عذاب من ايمن خوهد بود.
گوشها شنيدند و قلمها نوشتند. در ميان مردم همهمه افتاد. دهها هزار مرد و زنى که اين سخن را دريافتند آن را براى يکديگر باز میگفتند. کاروان امام به راه افتاد، اما حضرت ندا در داد و آن را از رفتن بازداشت و فرمود:
با شرايط آن. و من از شرطهاى آن هستم.
امام در اين حديث بسيار کوتاه و فشرده، نکات بسيار بلندى را بيان فرموده است. به اين نکات توجه کن:
1 ـ اهميت مسأله توحيد و محور بودن آن در انديشه اسلامی
2 ـ پيوستگى معارف خاندان امامت به شخص پيامبر اسلام و به سرچشمه وحى
3 ـ پيوند گسستناپذير توحيد با رهبرى
4 ـ تثبيت امامت حضرت رضا عليهالسلام و ردّ ديدگاه کسانى که به امامت ايشان باور نداشتند
اما چرا اين حديث را سلسلة الذهب» ناميدهاند؟
وقتى جملهاى از کسى نقل میشود، گاه چندين نفر در بازگو کردن آن نقش دارند و آن را از قول کسان ديگر روايت میکنند. اين افراد را در اصطلاح علمِ حديث، سلسله سند حديث» میگويند. مثلاً در همين حديث، که امام رضا(ع) اين سخن را از قول پدران خود نقل میفرمايد، اين افراد، سلسله سند اين حديث ناميده میشوند. از آنجا که همه اين افراد، امامان عزيز ما شيعيان هستند، اين حديث در تاريخ به عنوان حديثى که همه سلسله سند آن طلايى و زرّين هستند معروف شده است و آن را سلسلة الذهب»، يعنى رشتهای از طلا نام دادهاند.
اين حديث از آن زمان که از زبان مبارک امام شنيده شد، همواره مورد توجه و عنايت حديثشناسان، تاريخنويسان و هنرمندان بوده است. تا کنون نيز هنرمندان آن را به شيوه هاى مختلف نوشته و عرضه کرده اند.
امام رضا عليه السلام در خراسان
به هرترتيب، امام رضا(ع) وارد شهر مَرو، مقر حکومت مأمون شد. مأمون مجلسى آراست و در آن امام را در مراسمی رسمی، به ولىعهدى خود منصوب کرد. حضرت در آن مجلس، حکم مأمون را گرفته، بر آن يادداشتى نوشت و با تيزبينى و درايتى که برخاسته از مقام امامت ايشان بود، به ارزشهاى والاى اسلامیاشاره نمود و در برابر دسيسهاى که مأمون چيده بود با ياد و نام اهل بيت عليهم السلام، حقانيت ايشان و تصريح به عمر کوتاه خود، فهماند که اين منصب را با انگيزه شخصى نپذيرفته و تنها عامل قبول اين سمت، پافشارى مأمون بوده است.
برخوردهاى حکيمانه امام با اين مسأله، چه در طول سفر و چه در ايام اقامت در مرو، سبب شد تا بر خلاف پندار مأمون، امام بيش از گذشته در ميان مردم شناخته شود و در دل ايشان جاى گيرد اين امر موجب اين شد که مأمون در فاصلهاى نه چندان دراز، از ترفند شکستخورده خود احساس ناراحتى کند و در انديشه محدود ساختن فعاليتهاى امام و حتى از ميان بردن ايشان فرو رود.
يکى از نشانه هاى اين امر، جلوگيرى وى از برپايى نماز عيد فطر به امامت حضرت رضا عليهالسلام است.
دو تن از شاهدان، واقعه را چنين روايت کرده اند:
عيد فطر فرا رسيد . . . مأمون ـ شايد ـ به دليل بيمارى ، به امام رضا(ع) پيام داد که نماز عيد را به جاى وى برپا دارد. امام، بر پايه آنچه قبلاً شرط کرده بود که در مراسم حکومتى دخالت نکند، از قبول اين امر خوددارى ورزيد. اما مأمون پيک فرستاد که هدف از اين پيشنهاد، تثبيت امر ولايتعهدى شما است و دوست دارم مردم به اين وسيله اطمينان پيدا کنند که ولايتعهدى را بهراستى پذيرفتهاى!
امام پيشنهاد وى را پذيرفت به اين شرط که نماز را همچون جدّش رسول خدا (ص) برپا دارد. مأمون هم قبول کرد و دستور داد تا نظاميان و درباريان و همه مردم صبح روز عيد نزديک خانه امام گرد هم آيند و امام را از منزل تا محل نماز همراهى نمايند.
امام از خانه خارج شد، در حالى که خود را خوشبو ساخته، عبايى بر دوش انداخته، عمامهاى بر سر نهاده، عصايى در دست گرفته و با پاى ، با گامهايى استوار رهسپار شد تا نماز عيد را بخواند. امام که تکبير میگفت، فرياد تکبير مردم در سراسر شهر طنين انداخت، نظاميانى که سواره بودند از مرکب پياده شدند، و همه به پيروى از امام، پاى خويش را ساختند.
فضل بن سهل، وزير زيرک مأمون، با ديدن اين صحنه، خود را به خليفه رساند و مأمون را از جوّ شهر آگاه ساخت و يادآور شد که اگر اين گردهمايى ادامه يابد، جايگاه خليفه در ديدگاه مردم از ارجمندى میافتد و همه دلها به امام میگرود. پس مأمون نيز فرمان داد که امام را از نيمه راه بازگرداندند و نماز اقامه نشد.
در بازگشت، امام با اندوه بسيار فرمود:
بارخدايا! اگر وضعيت کنونى جز با مرگ من دگرگون نمیشود، هم اينک در آن شتاب فرما!
شهادت امام رضا عليه السلام
مأمون که روزبهروز گرايش بيشتر مردم به امام رضا(ع) را میديد، در برابر هممسلکان خود، يعنى خاندان عباسى هيچ بهانهاى نداشت. پس تصميم گرفت راهى بغداد شود تا از نزديک با ايشان به گفت و گو بنشيند.
اما آيا او در اين سفر چه ارمغانى براى آنان به همراه داشت؟
آيا میتوانست امام را از ولايتعهدى برکنار کند؟
آيا میتوانست بيعت گستردهاى که از مردم گرفته بود، ناديده بگيرد؟
آيا میتوانست واکنش مردم به برکنارى امام را تحمل کند؟
آيا میتوانست در برابر ناخرسندى انبوه شيعيان و پيروان امام، دليل قانع کنندهاى بياورد؟
اين جا است که بارديگر مأمون چهره واقعى خود را نمايان میسازد و به خشونت پنهان و سياستبازى روى میآورد.
او نخست، وزيرش فضل بن سهل را میکشد و بر جنازه او اشک میريزد و براى يافتن قاتلان او جايزه تعيين میکند و آن گاه که آنان را دستگير میکنند، آنان شهادت میدهند که مأمون خود به اين کار فرمان داده است، اما او ناباورانه آنان را میکشد.
سپس برنامه حذف امام رضا(ع) را دنبال میکند، اما میکوشد که اين برنامه را به گونهاى عملى سازد که دامان خود او از اين امر پاک نشان دهد. پس در راه سفر به بغداد، در توس توقف میکند و در همان جا با خوراندن انار يا انگور زهرآلود به حضرت، امام رضا(ع) را مسموم میسازد و مانند آن چه پس از قتل فضل بن سهل کرد، در اين جا نيز بر پيکر پاک امام اشک میريزد و حضرت را در کنار قبر پدر خود هارونالرشيد دفن میکند.
امام رضا(ع) پيشتر، شهادت خود به دست مأمون را به برخى از ياران خود گوشزد کرده بود. از جمله يک بار به دو تن از اصحاب خويش فرموده بود:
اينک هنگام بازگشت من به سوى خدا فرا رسيده و زمان آن است که به جدم رسول خدا(ص) و پدرانم بپيوندم. تُومارِ زندگىام به انجام رسيده است. اين حاکم خودکامه (مأمون) تصميم گرفته است که مرا با انگور و انار مسموم به قتل برساند.
در ميان نقل قولهاى گوناگون درباره روز و ماه و سال شهادت امام رضا(ع)، مشهورتر آن است که حضرت در روز جمعه، آخر ماه صفر سال 203 هجرى قمرى به شهادت رسيده، در حالى که 55 سال از عمر مبارک امام سپرى شده است.
آيا میدانى از آن تاريخ تا کنون چند سال میگذرد؟
محل شهادت امام هم به گفته همه تاريخنويسان، شهر توس و محل دفن ايشان نيز در باغ حميد بن قحطبه در سناباد بوده که بعدها مشهَد الرضاـ محل حضور يا شهادت امام رضا عليه السلام» نام گرفته و اينک به نام مشهَد» شهرت دارد.
آرى . دوست عزيزم!
گويا چنين مقدّر بود که فرزندى از نسل پاک پيامبر اکرم (ص) و امامیاز امامان شيعه، در سرزمينى دور از مدينه پيامبر به شهادت رسد، تا مرقَد نورانىاش قلب ميليونها انسان خداجوى دلباخته را به ولايت فراخواند و بارگاهش پناهگاه دلهاى شکستهاى باشد که در اين سوى خاک در پناه آن مزار با شکوه به آرامش رسند.
سلام بر هشتمين امام پاک!
سلام بر هشتمين جانشين پيامبر!
سلام بر او
آنگاه که زاده شد.
آنگاه که مظلومانه به شهادت رسيد
و آنگاه که در اوج عظمت و شکوه، گام بر صحنه رستاخيز گذارد.
منبع:شبکه امام رضا علیه السلام
بررسی وشناخت سیره معصومین (ع) به عنوان برگزیدگان خداوند و الگوهای شایسته برای پیروی مؤمنان، اهمیت بسیاری دارد. از آن میان، حیات و رفتار اجتماعی آنان به دلیل، اهمیت و نقش اموراجتماع بر رفتارهای جمعی و هدایت بخشی جوامع، از اهمیت بیشتری برخوردار است. دراین مقاله نوشتار سیره اجتماعی حضرت فاطمه(ع) به طور کلی بررسی می شود که مجموعه سیره آن حضرت، بیان گر ویژگی های مکتب فاطمی است. در این نوشتار به مباحثی درباره سیره حضرت فاطمه (ع) ونقش و جایگاه آن، سیره خانوادگی، علمی، معیشتی وی آن حضرت، به اجمال پرداخته شده است.
بررسی وشناخت سیره معصومین (ع) به عنوان برگزیدگان خداوند و الگوهای شایسته برای پیروی مؤمنان، اهمیت بسیاری دارد. از آن میان، حیات و رفتار اجتماعی آنان به دلیل، اهمیت و نقش اموراجتماع بر رفتارهای جمعی و هدایت بخشی جوامع، از اهمیت بیشتری برخوردار است.
دراین مقاله نوشتار سیره اجتماعی حضرت فاطمه(ع) به طور کلی بررسی می شود که مجموعه سیره آن حضرت، بیان گر ویژگی های مکتب فاطمی است. در این نوشتار به مباحثی درباره سیره حضرت فاطمه (ع) ونقش و جایگاه آن، سیره خانوادگی، علمی، معیشتی وی آن حضرت، به اجمال پرداخته شده است.
واژه سیره» از ریشه سیر» به معنای نوع رفتن» وحرکت کردن» وجمع آن سیر» است. درمفردات آمده است: سیره، روش درچیزی وبه معنای سنت است؛ زیرا حرکت می کند وادامه می یابد. (1) به اعتقاد اهل لغت نیز سیره بر نوع، هیئت و چگونگی دلالت می کند. بنابراین، سیره را می توان نوع وسبک رفتار وکردار ترجمه کرد که دراین صورت، برسبک رفتار شخص دلالت می کند. (2)
دراین نوشتار منظور از سیره فاطمی، سبک ها و روش های رفتاری حضرت فاطمه (ع) است. آنچه درحیات اجتماعی مسلمانان بیشتر شایسته وراهگشاست، توجه به سیره اجتماعی حضرت فاطمه (ع) است که در هر زمان مورد نیاز نسل حاضر ونسل های آینده است.
رسول خدا (ص) درحدیث متواتر ثقلین فرمود: من دوچیز گران بها برای شما [به جا] می گذارم؛ یکی قرآن و دیگری عترت واهل بیتم را. شما تا زمانی که به این دو تمسک کنید، گمراه نخواهید شد این دو از هم جدا نخواهند شد تا زمانی که درحوض کوثر برمن وارد شوند. (3)
با توجه به این کلام پیامبر، حضرت فاطمه(ع) از زمره ثقل اصغر» است وپیروی از سیره آن حضرت، انسان را به کمال و سعادت رهنمون می کند. دراین نوشتار، ازمجموعه رفتارها وسبک رفتاری حضرت فاطمه زهرا (ع) درحوزه های مختلف، به مکتب فاطمی تعبیر می گردد.
سیره فاطمی، قابل دسترسی وپیروی برای همه انسان ها به ویژه ن ودختران است. هیچ گونه تضاد وتناقضی با سیره نبوی وسیره دیگر ائمه اطهار ندارد. رسول اکرم(ص) در روایتی فرموده است: ابنتی فاطمه، سیده نساء العالمین؛ دخترم فاطمه، سر آمد ن دو عالم است. »(4) این حدیث نبوی (ص) با آیه شریفه ای که خداوند در باره حضرت مریم فرموده: واصطفاک علی نساء العالمین»، (5) هیچ گونه منافقاتی ندارد؛ زیرا برتری حضرت مریم از یک جنبه خاص و نسبی است وبه دلیل خرق عادت وچگونگی تولد فرزندش بوده، ولی برتری حضرت فاطمه (ع) نسبی نیست ودرپرهیزکاری وفضایل انسانی است. (6)
پیش از بعثت ودر آستانه صدراسلام، اعراب، به خانواده و ن، نگاه ابزاری و تحقیر آمیز داشتند. در جامعه آن روز، زن ازحقوق فردی واجتماعی برابر وعادلانه برخوردار نبود. او جزو دارایی پدر، شوهر یا پسرخود به شمار می رفت. وظیفه زن به دنیا آوردن فرزندان بسیار، به ویژه پسران جنگجو بود. همچنین، رفتارهای جاهلانه وتبعیض آمیز با دختران ون درمواردی به قتل آنان می انجامید.
حضور فعال ن خانواده پیامبر به ویژه دختر گرامی شان، حضرت فاطمه (ع) در فعالیت های اجتماعی، ی، اقتصادی وفرهنگی در اوج تضاد با نگرش جاهلی به ن وبا هدف ایجاد تحول وکرامت برای ن و ارتقای جایگاه فردی واجتماعی آنان بود. در ادامه به برخی موارد که به موجب سیره حضرت فاطمه (ع) در جایگاه ن تحول ایجاد کرد، اشاره می شود.
خانواده به عنوان کوچک ترین واحد جامعه، نقش بسزایی در سالم سازی اجتماع دارد. در درون خانواده، انسان های مفید برای جامعه پرورش می یابند و موجب تحولات و پیشرفت های بزرگ اجتماعی می شوند. سیره خانوادگی حضرت زهرا(ع) را می توان از برخی جنبه ها بررسی کرد که عبارتند از:
سیره زهرای اطهر(ع) در زندگی مشترک، رعایت دقیق و ظریف حقوق همسرش بود. خانه محقر وگلین ایشان، جهانی از معنویت وعظمت الهی را دربرداشت ودرزندگی بی آلایش وبه دور از تشریفات وتجمل فاطمه زهرا(ع)، بسیاری از کارهای خانه خود را حضرت علی (ع) وفاطمه (ع) انجام می دادند. همچنین دو اصل مهم در همسرداری؛ یعنی مهربانی وگذشت وایثار، برزندگی خانوادگی آن حضرت حاکم بود. آن حضرت محیط خانه را چنان ساخته بود که آسایش علی (ع) وفرزندانش را فراهم می کرد، چنان که هرگاه رنج ها، غم ها و دشواری ها امیرمؤمنان (ع) فشار می آورد، به خانه می آمد، به امیدی که لحظاتی با زهرا(ع) سخن بگوید و دلش آرام گیرد. حضرت فاطمه (ع) درزندگی خانوادگی، همه جوانب و شئونات زندگی را رعایت می کرد وبه آن پای بند بود. ایشان خطاب به امام علی (ع) فرموده است: ای اباالحسن! من از پروردگار خود شرم می کنم چیزی از تودرخواست کنم که توتوان وقدرت انجام دادن آن را نداری». (7)
حضرت فاطمه زهرا(ع) با مدیریت درست وبه کار بستن ویژگی های تربیتی، فرزندانی را برای جامعه اسلامی تربیت کرد که هر یک منشأ آثار خیر ویپشرفت آموزه های الهی شدند وبه الگوهای عملی تبدیل گردیدند.
حضرت فاطمه (ع) به همسری مردی در آمده بود که مجاهدی کامل در راه خدا بود وبیشتر روزهای زندگی مشترک این دو بزرگوار، درشرایطی گذشت که علی (ع) درجبهه بود. در چنین شرایطی، فاطمه (ع) صاحب فرزندانی شد وبا داشتن فرزندان خردسال، وظیفه نگهداری و تربیت وآموزش آنها وبخشی از وظایف همسرش درخارج ازخانه را نیز به عهده گرفت. فاطمه زهرا(ع) درشرایطی عهده دار تربیت فرزندان خود بود که از یک سو جامعه در شرایط بحرانی و جنگ به سر می برد و شهر مدینه درمحاصره بود واز دیگر سو درامور معیشتی وخوراک و پوشاک از حداقل امکانات برخوردار بودند. با این حال، فاطمه (ع) هیچ گاه از وضع خود کوچک ترین گلایه و شکایتی نکرد یا خواستار حضور بیشتر علی (ع) درخانواده نشد. (8)
حضرت زهرا(ع) درتربیت روحی و پرورش جسمی کودکان خود کوشا بود. وقتی با کودکان خود بازی می کرد، با استفاده از شعر به پرورش اندیشه آنان می پرداخت. آن حضرت در قالب اشعاری زیبا وادیبانه فرموده است: حسن جان! مانند پدرت علی باش وریسمان را از گردن حق بردار! خدای احسان کننده را پرستش کن وبا افراد دشمن و کینه توز دشمنی نکن!»(9)
از جمله روش های تربیتی حضرت زهرا(ع) نوع دوستی آن حضرت بود. ایشان در برابر چشمان تیزبین فرزندانش، به مردم کمک می کرد وخود گرسنه می ماند. آن حضرت نه تنها در مسائل اقتصادی و رفع مشکلات روزمرده مردم پیشگام بود، حتی از نظر اخلاقی وپرورش عواطف انسانی وارشاد وهدایت مردم نیز به آنها کمک و مصالح مردم را پیگیری می کرد و درحقشان دعا می فرمود. حضرت زهرا(ع) با رفتار عادلانه خویش، خشنود می ساخت و با عواطف محبت آمیز مادری، فرزندان خویش را به این صفات انسانی واسلامی تشویق می کرد و پرورش می داد.
اعتدال یا میانه روی، از اصول اسلام وتعیین کننده سبک زندگی است واز اصول فردی واجتماعی درهمه امور به شمار می آید. از جمله اموری که درآن باید اعتدال رعایت شود، امور خانواده است.
حضرت فاطمه (ع) درامور معیشتی، اعتدال به شرایط مکان و زمان توجه داشت واعتدال را رعایت می کرد. آنگاه که مسلمانان درفقر وتنگ دستی به سر می بردند، او نیز با اختیار خود با فقر و سادگی می زیست وهرچه داشت، حتی افطاری خود را به نیازمندان ایثار می کرد. در سال های پس از فتوحات که غنائمی واموال بسیاری نصیب مسلمانان شد، با توجه به حجم زیاد کارها درخانه، پیامبر خدمتکاری به نام فضه برای حضرت فاطمه (ع) گرفت. آن حضرت کارهای منزل را به طور مساوی میان خود وفضه تقسیم کرد. سلمان می
گوید: روزی دیدم که فاطمه (ع) خود مشغول آسیاب کردن است. گفتم: چرا این کار را به فضه که درکنار شماست، نمی دهید. فرمود: پیامبر به من سفارش کرده که کارهای خانه را با او تقسیم کنم. دیروز روز خدمت او بود وامروز روز خدمت من است. »(10)
ن در صدر اسلام، در فعالیت های اجتماعی حضوری فعال داشتند ودرمکتب اسلام از نی به نیکی یاد می شود که اجتماعی هستند و در صحنه های ت و اجتماع حضوری فعال دارند. دین اسلام با معرفی الگویی چون فاطمه (ع) به همگان آموخت که زن باید درجامعه مشارکت فعال وهمه جانبه داشته باشد و در تربیت اجتماع وسوق دادن به فضیلت های اخلاقی وانسانی بکوشد.
آنچه در زندگی حضرت زهرا فاطمه (ع) به عنوان یکی از ملاک های حضور اجتماعی زن اهمیت دارد، حفظ عفاف، حجاب ومتانت است که حافظ کرامت وجایگاه حقیقی ووالای زن است. بنابراین، از جلوه های درخشان زندگی حضرت که برای الگو قراردادن، التزام به عفاف است. عفاف وحجاب فرمانی الهی است وبرخلاف تصور برخی، عامل مصونیت اجتماعی و پیشگیری از تخریب شخصیت زن است.
حضرت فاطمه زهرا(ع) نمونه کامل زن مسلمان در تمام اوصاف وکمالات اسلامی به ویژه درحجاب وعفاف بود. تا ضرورتی نمی دید از هم کلامی بامردان - آن هم با شرایطی ویژه - خودداری می کرد واز اینکه پدر بزرگوارشان کارهای داخل خانه را به او واگذار کرده واز فعالیت های امور بیرونی معاف داشته، شادمان بود. هرچند حضرت زهرا(ع) درمواقع وم به فعالیت های ی و اجتماعی نیز می پرداخت، ولی هرگز از پرده حجاب کامل وعفاف لازم بیرون نرفت وحتی در میدان مبارزه (در دفاع از ولایت امیرمؤمنان علی (ع) وبه یغما رفتن فدک) به حجاب کامل وحیای اجتماعی واخلاقی بسیار مقید بود. (11)
فاطمه زهرا(ع) با بیان احکام وآموزه های اسلام، جامعه به ویژه ن را به وظایفشان آشنا می کرد. فضه، خدمت گزار فاطمه (ع) - که از شاگردان و پرورش یافتگان در محضر فاطمه زهرا(ع) است - درمدت بیست سال، جزبا آیه های قرآنی سخنی نگفت و هرگاه قصد بیان مطلبی را داشت، با آیه ای متناسب از قرآن، منظور خویش را بیان می کرد.
فاطمه (ع) پناه و مرجع فکری ومذهبی مسلمانان بود وحتی مردان مسلمانان نیز که از اصحاب نزدیک اهل بیت بودند، به محضر فاطمه (ع) می آمدند و از حوزه علمی ایشان کسب فیض می کردند. افزون براین، سخنان گهربار آن حضرت در جمع مهاجرین وانصار درمسجد رسول خدا(ص) وخطابه های آتشین آن حضرت درحضور ن مدینه که به عیادتش شتافته بودند، همه نشان دهنده نقش آموزشی وپرورشی آن حضرت است که برای بیداری وهدایت مؤمنان می کوشید.
از امام علی (ع) نقل شده است: زنی نزد حضرت زهرا(ع) رسید و مسائل دینی فراوانی از او پرسید وپاسخ شنید. درادامه خجالت کشید و گفت: بیش از این نباید شما را به زحمت اندازم». حضرت فاطمه (ع) فرمود: بازهم بیا و آنچه می خواهی بپرس، آیا اگر به کسی برای رساندن باری سنگین به پشت بام، صد هزار دینارطلا مزد بدهند. چنین کاری برای او دشواری دارد؟ من هر مسئله ای را که پاسخ می دهم، بیش از فاصله میان زمین و عرش خداوند، پاداش معنوی دارم. پس سزاواراست که این کار بر من دشوار نباشد». (12)
فاطمه زهرا(ع) درس انسانیت، اخلاق، توحید واسلام را در مکتب ومحضر پدر وهمسرش آموخت. آنچه را فرشتگان الهی از اسرار ودانش ها برای پیامبر باز می گفتند، علی (ع) می نوشت وفاطمه(ع) گرد می آورد که مجموع آنها کتابی به نام مصحف فاطمه» است. جابر بن عبدالله انصاری می گوید: من صحیفه فاطمیه را از فاطمه (ع) آموختم. »سلمان فارسی نیز می گوید: فاطمه به من دعای نور را آموخت وفرمود: این دعا را از پدرم آموختم وبه تو می آموزم. »(13)
درجامعه ای که فاطمه (ع) می زیست، دو گروه وطبقه اقتصادی زندگی می کرد؛ گروهی که با مشاغلی مانند کشاورزی، زندگی خود را می گذراندند ودر سرزمین خشک وکم آب عربستان، با رنج و سختی، زندگی می کردند و گروه دیگر اشراف وثروتمندانی بودند که ملک های بسیار و بردگان بودند. این گروه اغلب، اهل تفاخر وتجمل بودند وبا بهره گیری از خلافت پس از پیامبر، پایه های اشرافیت خود را تقویت کردند. (14)
گروه دوم، درمعیشت واقتصاد، ارزش های اصیلی را که رسول خدا (ص) بنیان نهاده بود، رعایت نمی کردند واهل ایثار و نفاق وقناعت نبودند. مشی آنان انباشتن ثروت وتکاثر از راه های نامشروع بود وحقوق مستمندان و فقیران جامعه را ادا نمی کردند. فاطمه (ع) به حقوق مستمندان جامعه بسیار اهمیت می داد و در زندگی فردی واجتماعی وی این حساسیت وتوجه آشکار بود. بررسی های تاریخی نشان می دهد در نگاه فاطمه (ع)، مادیات جایگاه واهمیتی ندارد وفقط وسیله ای برای رسیدن به معنویت و اطاعت از آموزه های الهی است. آن حضرت درشب عروسی اش، پیراهن نوی خود را به فقیر بخشید وپیراهن قدیمی خود را پوشید. حضرت زهرا(ع) چون همسرش علی (ع)، زهد را بر دنیا پرستی وقناعت را بر اسراف وخدابینی را بر خود بینی ترجیح می داد. (15)
اخلاق ورفتار اجتماعی حضرت فاطمه(ع) درمکتب پیامبر شکل گرفت وپس از وفات رسول خدا(ص) مسئولیت های اجتماعی جدیدی به فاطمه زهرا(ع) محول شد. وی جریان ی عظیمی ایجاد کرد وبرای حفظ وتکریم جامعه نوپایی که رسول خدا (ص) بنیان گذارده بود، با شیوه های مسالمت آمیز دست به مبارزه زد.
پس از رحلت پیامبر، دشمنان دیرینه اسلام برای بازگشت به جاهلیت که منافعشان درآن نهفته بود، شرایط را مناسب دیدند، ولی اهل بیت پیامبر ودر رأس آنان علی (ع) وفاطمه(ع) بزرگ ترین مانع برای قدرت یافتن آنها بودند. (16)
فاطمه(ع) که می دید شمشیرهای انتقام جاهلی ازهر سو امام علی(ع) وحریم ارزش های انسانی را نشان رفته است، با صراحت دربرابر جبهه باطل و دشمنان اسلام وانحراف یافتگان قد برافراشت وبه دفاع از کیان دین وپیامبر برخاست. آن حضرت دریافته بود که با از دست رفتن حقوق اهل بیت پیامبر درآینده به سبب انحراف در رهبری، خسارت سنگینی به اسلام وارد خواهد شد. ودیری نخواهد پایید که سنت های جاهلی که پیامبر درمحو آنها و جایگزین کردن سنت های اسلامی به جای آنها کوشیده بود، زنده خواهد شد. ازاین رو، فاطمه (ع) با تمام توان خود برای بازگرداندن خلافت به مدار اصلی وحق خود می کوشید.
نخستین گام حضرت زهرا(ع) بیدار کردن وجدان های خفته و آگاهی دادن به جامعه بود. به همین منظور، ی- تربیتی آن حضرت درمسجد پیامبر ودرجمع یاران پیامبر اعم از مهاجرین وانصار وخلیفه وقت حاضر شد. (17) وبا گفتار رسا وبیان فاطمی خود، از حقیقت اسلام وحقانیت پیامبر واهل بیت (ع) دفاع کرد.
خطبه آتشین حضرت فاطمه (ع)، سندی محکم واستوار در باطل بودن انحراف ها و بدعت های پس از رسول خدا (ص) به شمار می آید. فرازی از سخنان آن بانوی شجاع در دفاع ازکیان اسلام به این شرح است:
هنوز دو روزی از مرگ پیامبرتان نگذشته وسوز سینه ما خاموش نگشته، آنچه نباید کردید وآنچه از آنتان نبود، بردید، ولی در آتش فتنه افتادید وآنچه کشتید، به باد دادید که دوزخ، جای کافران است ومنزلگاه بدکاران. شما کجا وفتنه خواباندن کجا؟ دروغ می گویید وراهی جز راه حق می پویید وگرنه این کتاب خدا درمیان شماست ونشانه هایش بی کم و کاست هویداست. چه زود رنگ پذیرفتید وبی درنگ درغفلت خفتید. . . . من آنچه شرط بلاغ است، با شما گفتم، ولی می دانم خوارید ودرچنگال زبونی گرفتار. . . آنچه می کنید، خدا می بیند وستمکار به زودی می داند که درکجا نشیند. من ازپایان کار نگرانم وچون پدرم شما را از عذاب خدا می ترسانم. به انتظار بنشینید تا میوه درختی را که کشتید، بچینید وکیفر کاری را که کردید، ببینید. »()
ریحانه رسول خدا (ص)، درسراسر زندگی کوتاه، ولی درس آموز وپر بارخود، دفاع از حق وکوشش برای تحقق عدالت را سر لوحه فعالیت های اجتماعی و ی خود قرار داد. مبارزه او با ستم واستبداد وانحراف ها، الگویی فرا راه ن ومردان مسلمان وآزاده است.
پی نوشت ها:
1- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص425-
2- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، سیری درسیره نبوی، ج16، ص50.
3- بحارالانوار، ج23، ص106-
4- همان، ج 43، ص22-
5- آل عمران: 42-
6- حبیب الله ، فاطمه الگوی زندگی، ص 108-
7- محمد دشتی، فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (س) ص 29-
8- مرضیه محمد زاده، بانوی آفتاب، ص14-
9- فرهنگ سخنان حضرت فاطمه(س) ص156-
10- عبدالکریم بی آزار شیرازی، پاره پیامبر، صص 82و 87-
11- علی اکبر بابازاده، تحلیل سیره فاطمه زهرا(س) صص 153و 154-
12- فرهنگ سخنان فاطمه(س) ص 224-
13- بانوی آفتاب، ص 19-
14- علی قائمی، مکتب فاطمه زهرا(س) ص 322-
15- مهدی نیلی پور، فرهنگ فاطمیه، ص87-
16- مکتب فاطمه زهرا(س) ص 284-
17- سید هاشم رسول محلاتی، زندگانی حضرت فاطمه ودختران آن حضرت، ص 686-
- سید جعفر شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا(س)، صص 131- 135-
منبع: کرمانی زاده، عین اله، اشارات(ش1 پیاپی142)، انتشارات مرکزپژوهش های اسلامی صداوسیمای قم، 1390
با فرار شاه از کشور در 26 دی 1357، انقلاب مردم ایران به رهبری امام خمینی رحمه الله برای پیروزی و ریشه کنی نظام استبدادی و شاهنشاهی شتاب گرفت. با ورود آن رهبر فرزانه به ایران، شمارش مع سرنگونی رژیم آغاز شد. بختیار و پشتیبانش، امریکا، از پیش به چنین حقیقتی آگاه بودند. بنابراین، درصدد مانع تراشی و جلوگیری از ورود امام برآمدند، ولی با راه پیمایی های گسترده میلیونی و اعتصاب های پر دامنه مردم معترض و خشمگین روبه رو شدند. ازاین رو، فرودگاه ها که به دستور بختیار برای جلوگیری از ورود امام بسته شده بود، باز شد و امام در دوازده بهمن به وطن بازگشت. ورود امام، شمارش مع برای نابودی رژیم بود و با پیوستن ارتش به مردم، انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 به پیروزی رسید.
هجرت بندگان صداقت پیشه خداوند، هماره آغازگر تحولات شگرف و تاریخ ساز بوده است. این سنت الهی برای همیشه در دوره های گوناگون، جاری است و مهاجران الی الله، با هجرت و مجاهدت خویش، راه هدایت را برای مردم می گشایند و هموار می سازند. خداوند، جایگاه دین مردمان را بلندترین مقام نزد خدا قرار می دهد و می فرماید: آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد کردند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها پیروز رستگارند.» با هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، تاریخ فروزان اسلام رقم خورد. با هجرت امام حسین علیه السلام ، تاریخ سرخ شیعه نگاشته شد و در عصر ما نیز با هجرت سلاله نورآگین مردی بزرگ از خاندان عصمت و طهارت، حضرت امام خمینی رحمه الله ، آیین ناب نبوی و قیام حیات بخش حسینی احیا گشت. خمینی با قدم صدق از ایران خارج شد و با قدم صدق به ایران آمد و مصداق جاء الحق و زهق الباطل» در عصر ما آشکار شد.
امام خمینی(ره) از سیزده آبان سال 1342 تا دوازده بهمن سال 1357، یعنی حدود چهارده سال در تبعید و به سر برد و در سال 1343 ابتدا به ترکیه و پس از مدتی به عراق تبعید شد و اوقات پایانی دوری از وطن را در فرانسه و در دهکده ای به نام نوفل لوشاتو گذراند. نوفل لوشاتو در روزهای اوج نهضت، به قلب تپنده انقلاب ایران تبدیل شده بود. وقتی امام را به ترکیه تبعید می کردند، شاه و امریکا هیچ گاه پیش بینی نمی کردند که او روزی پیروزمندانه به ایران باز گردد و رژیم شاهنشاهی را از بن برکند.
پس از خروج شاه در 26 دی 1357، امام در پیامی کوتاه خطاب به خبرگزاری های جهان اعلام کرد: خروج شاه از ایران، اولین مرحله پایان یافتن سلطه جنایت بار پنجاه ساله رژیم پهلوی می باشد که به دنبال مبارزات قهرمانانه ملت ایران صورت گرفته است. من این پیروزی را به ملت تبریک می گویم.» همچنین ایشان اعلام کرد که در اولین فرصت به ایران باز می گردند.
در حالی که یاران حضرت امام و مبارزان مذهبی، با وجود تمام نگرانی ها در تدارک برگزاری مراسم استقبال باشکوهی از امام بودند، اعلام خبر تصمیم امام برای آمدن، مسئولان و سردمداران رژیم پهلوی را سخت به تکاپو انداخت. آنان که به شدت از تظاهرات خیابانی مردم بر ضد رژیم پهلوی هراسناک شده بودند، ورود امام را به کشور، پایانی بر تمام امیدهایشان می پنداشتند و یقین داشتند که در این صورت، طومار سلطنت پهلوی برچیده خواهد شد. بنابراین، درصدد مقابله با ورود امام به کشور یا مانع تراشی در برابر تصمیم امام برآمدند. بختیار در مقام نخست وزیری، نقشه های گوناگونی در سر می پروراند که انفجار هواپیمای امام یا منحرف کردن مسیر هواپیمای حامل امام و سپس دستگیری ایشان از آن جمله بود که هیچ یک عملی نشد. تیر آخر او، بستن فرودگاه ها به روی هواپیمای امام بود. در حالی که قرار بود پرواز انقلاب در روز ششم بهمن امام خمینی رحمه الله را از فرانسه به ایران بیاورد، سازمان هواپیمایی کشور اعلام کرد که به علت بدی هوا و نبود دید کافی، همه پروازها لغو شده است.
با انتشار خبر بسته شدن فرودگاه ها و جلوگیری دولت بختیار از ورود حضرت امام به کشور، مردم با تظاهرات و راه پیمایی های خود، به اقدام دولت اعتراض کردند. همه افسران نیروهای سه گانه در پایگاه های خود در تهران، اصفهان، کرمانشاه، دزفول، همدان و بوشهر اعتصاب کردند و سپس به صفوف تظاهرکنندگان معترض پیوستند. در تهران، سیل جمعیت تظاهر کننده به سوی فرودگاه مهرآباد به راه افتادند. ان مبارز سراسر کشور که برای استقبال از امام به تهران آمده بودند، با تحصن در مسجد دانشگاه اعلام کردند تا بازگشت امام به کشور به تحصن ادامه خواهند داد. مردم و دانشجویان نیز به جمع تحصین کنندگان می پیوستند. فردای آن روز، مردم در راه پیمایی عظیم یک میلیونی به مناسبت رحلت پیامبر اسلام، در حمایت از امام شعار دادند. در بسیاری از نواحی شهر تهران نیز زد و خوردهای شدیدی میان نیروهای انتظامی و تظاهرکنندگان روی داد. تیراندازی در نواحی مختلف لحظه ای قطع نمی شد. خبرگزاری پاریس اعلام کرد یکی از میدان های شهر، به میدان جنگ شباهت پیدا کرد و تعداد کشته ها در پایتخت را سه هزار تن گزارش کرد. رومه اطلاعات نوشت: غرب و جنوب غرب تهران، غرق در شعله های آتش بود».
در پی تحصن ها و تظاهرات خونین مردم در اعتراض به بسته شدن فرودگاه ها، دولت بختیار عقب نشینی کرد و شکست را پذیرفت. بختیار در نهم بهمن ماه اعلام کرد که فرودگاه مهرآباد امروز باز خواهد شد و هیچ ممانعتی برای ورود امام به کشور وجود ندارد. هیئت دولت در دهم بهمن اعلام کرد که ورود هواپیمای حامل امام به فرودگاه مهرآباد تهران بدون اشکال است. با اعلام این خبر، کمیته استقبال از امام در پیامی اعلام کرد که امام خمینی رحمه الله در ساعت نه صبح پنج شنبه دوازده بهمن در تهران خواهد بود.
شام گاه یازده بهمن، هواپیمای امام خمینی رحمه الله غرش کنان از فرودگاه شارل دوگل فرانسه به آسمان پرواز کرد. امام نماز شب را در طبقه دوم هواپیما به جای آورد و سپس در طبقه پایین هواپیما استراحت کرد. مهماندار هواپیما از مشاهده آرامش امام متعجب شده بود. هنگام طلوع فجر، امام و همراهان نماز صبح را به جماعت به جا آوردند. زمان ورود هواپیما به آسمان ایران، خبرنگاری از امام پرسید: چه احساسی دارید؟» و امام پاسخ داد: هیچ.» امام هیچ احساسی نداشت؛ چرا که او فقط بر مبنای تکلیف عمل می کرد. پیروزی و شکست برای او، هر دو زیبا بود. همان طور که شکست، او را ناامید نمی کرد، پیروزی نیز احساسات شخصی اش را برنمی انگیخت.
در دوازدهم بهمن 1357، پرشکوه ترین استقبال تاریخ جلوه گر شد. این روز یکی از ماندگارترین روزهای تاریخ معاصر ایران است و شور و شوق مردم در آن وصف ناپذیر بود. عده زیادی از مردم، خود را به تهران رسانده بودند تا در مراسم استقبال از امام شرکت کنند. تقریبا در ساعت شش صبح، خیابان ها سرشار از جمعیت بود. اول صبح، میلیون ها نفر در دو طرف خیابان های مسیر امام خمینی رحمه الله ایستاده بودند و پنجاه هزار نیروی انتظامی مردمی مشغول منظم کردن آنها بودند. مردم با تاق نصرت و گل، خیابان ها را تزیین کردند و در قلب استقبال کنندگان، دریایی از اضطراب و شادی موج می زد. در ساعت نه و سی دقیقه صبح، محبوب ملت و پرچم دار آزادی به وطن برگشت. چند لحظه پس از گشوده شدن در خروجی هواپیما، امام در حالی که دستشان در دست مهماندار فرانسوی بود، در مقابل دیدگان مشتاقان ظاهر شد. همه اشک شادی می ریختند. فریاد اللّه اکبر» به هوا برخاست. در میان نشاط و هیجان و ازدحام، امام وارد صحن فرودگاه شد و پس از شنیدن آیات قرآن کریم، پیام محبت آمیز فداییان خود را که از اعماق جان هر ایرانی برمی آمد، از زبان گروه سرود شنید:
ای مجاهد، ای مظهر شرف | ای گذشته ز جان در ره هدف |
چون نجات انسان شعار توست | مرگ در راه حق افتخار توست |
این تویی، این تویی پاسدار حق | خصم اهریمنان، دوست دار حق |
بُوَد شعار تو، به راه حق، قیام | ز ما تو را درود، ز ما تو را سلام |
امام خمینی رحمه الله در فرودگاه مهرآباد پس از شنیدن پیام ملت، سخنانی ایراد فرمود. ایشان ابتدا از تمام اقشار ملت از پیر و جوان، و کسبه، قاضی و وکیل، کارمند و کارگر و کشاورز که در راه رسیدن به پیروزی رنج و مصیبت دیدند و ثابت قدم ماندند، صمیمانه تشکر کرد. ایشان در بخشی از سخنان خود، تلاش های محمد رضا را برای بازگشت به ایران و حفظ سلطنت، ناکام خواند و تلاش های آنان را به دست و پا زدن برای حفظ سلطنت تعبیر کرد. امام در این سخنان با بیان رمز پیروزی فرمود: ما باید از همه طبقات ملت تشکر کنیم که این پیروزی تا اینجا به واسطه وحدت کلمه بوده است. وحدت کلمه مسلمین، همه، وحدت کلمه اقلیت های مذهبی با مسلمین، وحدت دانشگاه و مدرسه علمی، وحدت و جناح ی. ما باید همه این رمز را بفهمیم که وحدت کلمه، رمز پیروزی است و این رمز پیروزی را از دست ندهیم».
بهشت زهرا، نخستین جایی بود که امام خمینی رحمه الله پس از بازگشت به وطن به آنجا رفت و با پاس داشت مقام شهیدان و خواندن فاتحه، سخن رانی تاریخی خود را در آنجا ایراد کرد. در میان ازدحام جمعیت شش میلیون نفری استقبال کننده و مشتاق زیارت امام، انتقال ایشان تا بهشت زهرا به سختی صورت گرفت. همه منتظر بودند ببینند امام خمینی رحمه الله چه برنامه ای را اعلام می کند. امام در سخن رانی خود، ابتدا از ایثار و تلاش مردم تشکر کرد و به آنان برای از دست داده شان تسلیت گفت. سپس رژیم سلطنتی را غیرعقلانی شمرد و رژیم پهلوی را تحمیلی و غیر قانونی اعلام کرد. دولت بختیار را نیز به دلیل غیر قانونی بودن مجلس شورا و سنا، نامشروع دانست. آن گاه ارتش را نصیحت کرد و از بعضی نظامیانی که به ملت پیوسته بودند، قدردانی کرد. اوج سخنان امام خمینی رحمه الله که احساسات مردم را به شدت برانگیخت، این جمله بود: من دولت تعیین می کنم. من تو دهن این دولت می زنم. من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم.» چند روزی بیش نگذشته بود که امام به وعده خود عمل کرد و دولت انتقالی با تصویب شورای انقلاب به مردم معرفی شد.
دو حادثه، از مهم ترین پی آمدهای بازگشت امام خمینی رحمه الله است که به سرعت موجب پیروزی انقلاب اسلامی شد: انتصاب دولت موقت و بیعت نظامیان با امام خمینی رحمه الله . امام خمینی در 26 دی ماه در آستانه خروج شاه از کشور اعلام کرد که ما دولت را به همین زودی اعلام خواهیم کرد. در پانزده بهمن، نخست وزیری مهندس بازرگان به تصویب شورای انقلاب رسید. در نوزده بهمن، عظیم ترین راه پیمایی در سراسر کشور شکل گرفت و میلیون ها نفر از دولت منتخب امام خمینی رحمه الله حمایت کردند. از سوی دیگر، در دهه انقلاب، ارتش که تنها نقطه اتکای رژیم بود، به انقلاب پیوست. فرار، نافرمانی، اعتصاب، شرکت در تظاهرات و سرانجام، بیعت با امام خمینی رحمه الله ، نشانه همراهی ارتش با امام بود که در نوزده بهمن به اوج خود رسید. در نتیجه، رژیم بدون پشتوانه به سرعت از هم پاشید و انقلاب اسلامی در 22 بهمن به پیروزی نهایی رسید.
برای رسانه
در آستانه میانه بهمن و در بحبوحه زمستان، نسیم بهار در باغ خزان زده ایران وزیدن گرفت و گل پیروزی شکفت.
در دوازده بهمن، فلات بلادیده ایران که سال ها در چنگ کرکس و گرگ و گراز گرفتار بود، منجی خود را در آغوش گرفت و به استقبال روزهای امنیت و سلامت ایستاد.
دوازده بهمن، روز آزادی اسارت ایران از چنگال وطن فروشان و هواداران آنها مبارک باد.
دوازده بهمن، روز بیعت میلیونی همه اقشار مردم با رهبری اسلام شناس، دردشناس و درمان شناس بود.
به گزارش خبرنگار ی خبرگزاری تسنیم، روز 26 دیماه 1357 ساعت 13:08، محمدرضا پهلوی بههمراه همسرش فرح، خاک ایران را به مقصد مصر ترک کرد. شاپور بختیار نخستوزیر، جواد سعید رئیس مجلس شورای ملی، علینقی اردلان وزیر دربار و جمعی از وابستگان درباری برای بدرقه وی حضور داشتند.
شاه در فرودگاه علت سفر خود به خارج را اینگونه توصیف کرد "مدتی است احساس خستگی میکنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت."
سه روز قبل از فرار، شاه شورای سلطنت را تشکیل میدهد تا این شورا موجبات استمرار حکومتش و امکان مذاکره با سران انقلاب را فراهم کند که البته در این هدف ناکام ماند.
** آسوان؛ اولین مقصد شاه آواره
شاه پس از خروج از کشور در 26 دی 1357 به مصر رفت و در آسوان مورد استقبال انور سادات دیکتاتور مصر قرار گرفت. در پاییز سال 57، جهان سادات همسر رئیسجمهور مصر در تماس تلفنی با فرح از شاه و همسرش برای سفر به آسوان دعوت کرد و گفت:"فرح بیایید اینجا، ما در انتظارتان هستیم."
علت انتخاب مصر بهعنوان مقصد اول و آخر شاه در دوران آوارگی به تاریخچه روابط خانوادگی پهلویها با خاندان سلطنتی مصر باز میگشت. محمدرضا پهلوی همسری مصری(فوزیه دختر ملک فواد) داشت که در انتخاب این مقصد بیتأثیر نبود.
شاه و همراهانش در هتل ابروی(oberoi) که در جزیرهای میان رود نیل بنا شده، اقامت کردند. آنها پنج روز در اسوان بسر بردند و ملاقات کنندگان زیادی نداشتند. در این مدت یکی از اشخاصی که تلفنی تماس گرفت کنستانتین، پادشاه سابق یونان بود. همچنین ژرژ فلاندرن پزشک فرانسوی که از پنج سال پیش سرطان شاه را معالجه میکرد با او دیدار کرد اما حتی خود شاه وسعت بیماریاش را نفهمیده بود.
چند ساعت قبل از عزیمت شاه و همراهانش به آمریکا، سفیر مراکش در مصر به دیدار او رفت و دعوت ملک حسن دوم پادشاه مراکش را به محمدرضا پهلوی ابلاغ کرد و اینگونه مقصد دوم شاه مشخص شد.
** اقامت شاه در مراکش و بازگشت امام(ره) به ایران
شاه به دعوت پادشاه مراکش به آن کشور رفت ولی در "رباط" تشریفات رسمی از وی به عمل نیامد. شاه پس از دیداری با ملک حسن، در کاخ "جنانالکبیر" اقامت کرد. شاه 67 روز در این کاخ ماند و در طول این مدت، امام خمینی بعد از 14 سال تبعید از نوفللوشاتو به تهران آمد و 10 روز بعد انقلاب اسلامی در 22 بهمن به پیروزی رسید.
در مدت زمان دو ماهه اقامت شاه در مراکش، اکثر درباریان و اطرافیان شاه که وی را در خروج از ایران به مصر و از آنجا تا مراکش همراهی کرده بودند، به تدریج رهسپار اروپا و آمریکا شدند. تنها جمعی از خدمه بودند که شاه را هنگام ترک مراکش همراهی کردند. ملک حسن که قصد داشت روابط ی خود را با نظام تازه تأسیس ایران حفظ کند مایل نبود اقامت شاه طولانی شود. محمدرضا پهلوی در شرایطی که نتوانسته بود کشوری را به عنوان پناهگاه بیابد، به پیشنهاد مشترک راکفلر و کیسینجر مجبور شد به باهاما در آمریکای مرکزی برود.
** سفر به آمریکای مرکزی و ممانعت انگلستان از پذیرش شاه
وی با هواپیمای اختصاصی سلطان حسن، صبح روز 10 فروردین 58 فرودگاه رباط را به مقصد جزایر باهاما ترک کرد. شاه 70 روز در این جزیره به سر برد. در همین مجمعالجزایر بود که شاه توسط پزشکان اعزامی از فرانسه، از سرطان غدد لنفاوی مطلع شد. طیق اسناد منتشر شده از آرشیو ملی بریتانیا، در زمان اقامت شاه در باهاما، انگلستان ماموری سری به باهاما اعزام میکند که به شاه پیام دهند که بریتانیا آمادگی پذیرش وی را ندارد.
شاه و باقیمانده همراهان روز 20 خرداد 1358 با یک هواپیمای کرایهای از باهاما راهی مکزیک شدند و در یک خانه ویلایی که قبلاً برای اقامت آنان در نظر گرفته شده بود، مستقر شدند. شاه در این مدت از یک تومور سرطانی بدخیم و یرقان شدید رنج میبرد. پس از 4 ماه اقامت در مکزیک وی مطلع شد که دولت کارتر با سفر او به آمریکا صرفاً با هدف معالجه بیماری موافقت کرده است. پس در 30 مهر 58، مکزییتی را به مقصد بیمارستان نیویورک ترک کرد.
** شاهنشاه به آمریکا میرود
شاه 54 روز در بیمارستان نیویورک بستری شد. در این مدت دو بار تحت عمل جراحی طحال و کیسه صفرا قرار گرفت. کمتر از دو هفته پس از ورود شاه به این بیمارستان، لانه جاسوسی سفارت آمریکا در تهران به تصرف دانشجویان مسلمان پیرو خط امام درآمد و این امر کارتر را نسبت به عدم حضور شاه در آمریکا متقاعد کرد. مکزیک نیز شاه اطلاع داد که بعد از تصرف سفارت امریکا در تهران، دولت مکزییتی به خاطر حفظ روابط ی خود با حکومت تهران مایل به میزبانی مجدد شاه نیست.
بدترین لحظه برای شاه و همسرش زمانی بود که در 11 آذر 58 از بیمارستان نیویورک مرخص شدند ولی هنوز مقصدی برای سفر نداشتند. در نتیجه با یک هواپیمای نیروی هوایی آمریکا به مقصد تگزاس پرواز کردند تا 2 هفته باقی مانده از روادید خود را در آنجا در داخل آپارتمانی کوچک بگذرانند. اما در حین راه به همراهان آمریکایی خبر رسید که آن آپارتمان هنوز آماده نیست.
بدترین لحظه برای شاه و همسرش زمانی بود که در 11 آذر 58 از بیمارستان نیویورک مرخص شدند ولی هنوز مقصدی برای سفر نداشتند. در نتیجه با یک هواپیمای نیروی هوایی آمریکا به مقصد تگزاس پرواز کردند تا 2 هفته باقی مانده از روادید خود را در آنجا در داخل آپارتمانی کوچک بگذرانند اما در حین راه به همراهان آمریکایی خبر رسید که آن آپارتمان هنوز آماده نیست. شاه و همسرش را به مکانی که بعداً معلوم شد، مرکزی برای نگهداری بیماران روانی است، بردند. فرح برای نخستین بار با فریاد به همراهان آمریکایی خود اعتراض کرد و گفت "آیا ما در اینجا زندانی هستیم؟ آیا کارتر ما را زندانی کرده است؟ ما در این جا دیوانه خواهیم شد؟ باید بیرون برویم و ."
مقامات آمریکایی با پایان مهلت اقامت شاه در آمریکا به وی اطلاع دادند که به دلیل عواقب ناشی از تصرف سفارت آمریکا در تهران، امکان تمدید روادید وی وجود ندارد و به همین دلیل در پاناما جایی مناسب برای اقامت وی و همسرش در نظر گرفته شده است. شاه که غیر از پذیرفتن، چاره دیگری نداشت به اتفاق همسرش در 24 آذر 1358 با هواپیمای نیروی هوایی آمریکا از فرودگاه تگزاس به پاناما در آمریکای مرکزی برده شدند.
** پاناما و ترس شاه از استرداد به ایران
وقتی شاه و فرح در پاناماسیتی از هواپیما خارج میشدند تنها جمعی از سربازان گارد ملی پاناما، افسران امنیتی، دستیاران "عمر توریخوس" دیکتاتور پاناما و سفیر آمریکا کسی در فرودگاه نبود. شاه، همسرش و پزشک مخصوص آنها با هلیکوپتر از فرودگاه به یک پایگاه در جزیرهای به نام "تا دورا" متعلق به پاناما انتقال داده شدند.
شاه در پاناما با دو دردسر روبهرو بود. اول شدت گرفتن بیماری شاه که وی مایل نبود پزشکان پانامایی بدون اطلاع از ماهیت و عمق بیماریاش معالجات را از صفر شروع کنند و دیگری اطلاعاتی که براساس آن مقامات وزارت خارجه دولت ایران در تماس مداوم با مقامات پانامایی بودند تا بتوانند راهی برای استرداد شاه پیدا کنند. در واقع در پاناما بحث استرداد شاه قوت گرفته بود و کارتر قصد داشت با تحویل شاه بر سر گروگانهای آمریکایی جانهزنی کند.
براساس کتاب "دخترم فرح" نوشته فریده دی فرح پهلوی، عمر توریخوس انسان بسیار بیادبی بوده و به هیچوجه آداب گفتوگوی دیپلماتیک را رعایت نمیکرد. توریخوس شاه را چوپن» مینامید یعنی تفاله! با همه این مشکلات، شاه و همسرش 100 روز در پاناما ماندند و سپس به اصرار همسر رئیسجمهور مصر، روز سوم فروردین 1359 با یک هواپیمای پانامایی رهسپار قاهره شدند.
** مصر؛ آخرین مقصد آخرین پادشاه ایران
در 2 تیر 1358 و زمان اقامت شاه در مکزیک، انورسادات از پارلمان مصر تقاضا کرده بود قطعنامهای تصویب کند و به شاه اجازه دهد تا به عنوان پناهنده ی برای همیشه در مصر بماند. این پیشنهاد سادات با 384 رای موافق در برابر 8 رای مخالف تصویب شد.
شاه روز 8 فروردین 59 در بیمارستان معادی قاهره تحت عمل جراحی طحال و کبد قرارگرفت. آزمایشهای انجام شده بر روی بافتها نشان میداد سرطان بدخیم تمامی سیستم خون و کبد وی را فرا گرفته است. همه پزشکان سرشناس مصری به رهبری یک متخصص قلب که پزشک شخصی سادات بود، در بیمارستان معادی حضور داشتند. حال عمومی شاه در اقامت دومش در مصر هفته به هفته و ماه به ماه وخیمتر شد تا اینکه 4 ماه پس از سفر دوم خود به مصر در 5 مرداد 1359 درگذشت.
شاه را در مسجد رفاعی قاهره به خاک سپردند. همان مسجدی که جنازه رضا شاه بعد از فوت در آفریقای جنوبی مدتی در این مسجد به خاک سپرده شده بود. ملک فاروق پادشاه اسبق مصر و برادر زن محمدرضا پهلوی نیز در همین مسجد دفن است. تقدیر آخرین شاه دیکتاتور ایران این بود که مانند پدرش وی نیز در آوارگی و غربت دنیا را ترک کند.
انتهای پیام/
ترامپ از همین لحظه منتظر باشد
به گزارش مشرق؛ ترور کور سردار حاج قاسم سلیمانی واکنش های بسیاری در شبکه های اجتماعی به همراه داشته است. حساب کاربری رنس» از فعالان فضای مجازی در پستی درباره این حادثه نوشت:
ترامپ از همین لحظه منتظر باشد.
خوشا به حالش و بدا به حال ما که زنده ایم تا غم عظیم نبود مالک اشتر علی را ببینیم.
اما آمران این جنایت بدانند پاسخ این جنایت قاطع، فراگیر و محدود به زمان و مکان خاصی نیست و قطعا این پاسخ محدود به جواب ایران هم نخواهد بود
شک ندارم در آستانه بهشت حاج عماد و احمد کاظمی و حاج همت ها به استقبال سلیمانی آمدند تا او را پیش اربابش سید الشهدا ببرند
قبول دارم که نبود حاج قاسم برای همه ما و مخصوصا آقا سخت خواهد بود اما قاطعانه میگویم که مقاومت شخص محور نیست همانطور که بعد از بهشتی و رجایی و باهنر انقلاب بی وقفه و با سرعت مسیرش را پیمود، بعد از سلیمانی هم محور مقاومت مسیرش را ادامه خواهد داد
هدف ما مشخص است: نابودی رژیم صهیونیستی! هیچ اتفاقی هم نمیتواند خللی در آن ایجاد کند
همانطور که بعد از طهرانی مقدم موشک ها ماند و کابوس اسراییل شد امروز هم بعد از سلیمانی دستاوردش در همین راه خرج خواهد شد
دیر نیست.
میلاد ابراهیمی 11تیر 1398 | زمان تقریبی مطالعه: ۸ دقیقه
بسیاری از موجودات زنده بالاخص ات زندگیهای عجیب و غریب و حتی باورنکردنی دارند. برخی از آنها در کلونیها یا اجتماعات بزرگ زندگی میکنند و به تنهایی قادر به ادامه حیات نیستند، در حالی که برخی دیگر بخش اعظم زندگیشان را تنها میگذرانند. برخی گونههای ات روشهای شگفتانگیزی برای پرورش فرزندانشان دارند و معدودی هم هستند که میتوانند حتی در اجسام جامد یخزده زنده بمانند. ما تا چه اندازه با دنیای موجودات عجیب و ناشناخته آشنا هستیم؟ در این مقاله میخواهیم شما را با یک دنیای کاملا متفاوت از موجودات عجیب آشنا کنیم.
در جنگلهای استوایی آمریکای مرکزی، درختان به طور مکرر زیر تیغ حملات مورچههای برگبُر هستند. این مورچهها از آروارههای تیزشان به عنوان قیچی استفاده کرده و با آن برگ درختان را میبرند.
مورچههای کارگر برگبر یکهشتم تا یکدوم اینچ (۲ الی ۱۴ میلیمتر) طول دارند و طول بدن ملکه آنها هم در حدود ۱ اینچ (۲۲ میلیمتر) است. این مورچهها اغلب در جنگلهای حارهای و حتی جنگلهایی که پاکسازی شدهاند؛ مشاهده میشوند.
قطعات بریده شده برگها توسط این مورچهها به لانههای زیرزمینی برده میشود. اما این مورچهها نمیتوانند قطعات برگی را که میبرند، هضم کنند. مورچههایی که به دنبال غذا میگردند، شیره گیاهان مختلف را مزهمزه کرده و سایر مورچههایی که در کلونی هستند از قارچهایی که خودشان پرورش میدهند، تغذیه میکنند.
تصویری از یک کلونی مورچه در حال بریدن برگ درختان
این مورچهها معمولا بستری از کمپوست برای کشت قارچ فراهم میکنند. لارو مورچهها از این قارچها تغذیه کرده و در عین حال از این وعده غذایی دلچسب برای ملکه و فرزندانش هم تدارک میبینند. البته مورچههای بالغ از شیره برگ تغذیه میکنند.
ملکه مورچهها در حدود ۱۵۰ میلیون تخم در طول دوره حیاتش میگذارد. این نظام به حدی خوب کار میکند که لانه میتواند میلیونها مورچه را پشتیبانی کند و ابعاد آن ممکن است که حتی بزرگتر از یک خانه باشد.
یک لانه تکمیلشده میتواند عرضی در حدود ۱۰۰ فوت (۳۰ متر) و عمقی در حدود ۲۰ فوت (۷ متر) داشته باشد. در لانه این مورچهها ممکن است که بیش از ۸ میلیون مورچه برگبر زندگی کنند.
تا به امروز در حدود ۴۷ گونه از مورچههای برگبر شناسایی شده است. مورچههای برگبر تنها در نواحی حارهای و تحت حاره قاره آمریکا زیست میکنند.
استراتژی این مورچهها به این شکل است که بر روی خطوط طویل جا به جا میشوند و از خود بویی به جا میگذارند که مسیر لانه را از طریق آن پیدا میکنند.
یکی دیگر از موجودات عجیب و غریب، عنکبوتهای گرگی هستند. عنکبوتهای گرگی چابک هستند. آنها شکارچیان سریعی هستند که شکارشان را از زمین پیدا میکنند. این گروه خاص برای یافتن جفت به چشمهای تیزشان تکیه میکنند، عنکبوت نر سعی میکند که از طریق سیگنالهایی که با زواید مفصلی بزرگ، تیره و خزمانندش به ماده میدهد، وی را جذب کند.
اگر عنکبوت نر موفق شود، آن گاه عنکبوت نر و ماده جفتگیری میکنند و ماده تخمهایش را هر جا که میرود، با خود حمل میکند.
در خلال این مدت، تخمها در یک توپ بزرگ ابریشمی چسبیده به تارریسها که درست در انتهای شکم عنکبوت میباشد، نگهداری میشوند. زمانی که نوزادان عنکبوت از تخم خارج شدند، عنکبوت مادر دوباره آنها را با خود حمل میکند تا زمانی که خودشان به تنهایی قادر به شکار کردن باشند.
اغلب عنکبوتهای گرگی ۸ میلیمتر طول دارند و در علفزارها، درختزارها و زمینهای صخرهای یافت میشوند.
عنکبوتهای گرگی طول عمری بین ۲ الی ۳ سال دارند. تا به امروز در حدود ۲۴۰۰ گونه از عنکبوتهای گرگی آن هم در سرتاسر دنیا شناسایی شده است. عنکبوتهای گرگی کوچک و نازک پا بر روی زمین و در زیستگاههای مناسبشان شکار میکنند.
جالب این جاست که مادهها کیسه تخم را اغلب در نور خورشید گرم میکنند تا فرآیند خروج نوزادان از تخم را سرعت ببخشند. هر دفعه بین ۵۰ تا ۱۰۰ نوزاد از تخم خارج میشود.
این عنکبوتها معمولا شبفعال هستند و به عنوان شکارچیان تکزی شناخته میشوند. البته برخی از عنکبوتهای نر هم هستند که به طعمههای در حال گذر حمله میکنند.
یکی دیگر از خصلتهای جالب عنکبوت ماده گرگی این است که اگر به هر دلیلی کیسه تخمهایش را گم کند، با عصبانیت به دنبال آن میگردد.
این عنکبوتها نیش دردناکی دارند و تنها در مواقع بحرانی یا حیاتی از نیششان استفاده میکنند. این عنکبوتها اغلب از قابلیت استتار رنگ بدنشان برای مخفی شدن استفاده میکنند.
اغلب ات وقتی تخم میگذارند، تخمهایشان را رها میکنند و به دنبال زندگی خودشان میروند. اما برخی از سِنهای آبی بزرگ از این قاعده مستثنی هستند،چرا که در آنها ه ماده با دقت بسیار تخمهایش را به پشت ه نر میچسباند. آن گاه ه نر تخمها را با خود حمل کرده تا نوزادان از تخم خارج شوند و بعد از آن هم پدر باید مطمئن شود که شکارچی فرزندانش را نخواهد خورد.
بعد از آن که سن ماده تخمها را بر پشت سن نر گذاشت، سن نر تخمها را به مدت ۲ هفته با خودش حمل میکند و پس از آن نوزادان کمکم متولد میشوند. نوزادان کوچک در زمان مقرر تلاش میکنند تا از پوسته تخم خارج شوند. نقاط چشمی سیاه رنگ نشان میدهد که نوزادان در مرحله انتهایی تکامل هستند و آماده خروج از تخم میباشند.
هر سِن آبی جوان بعدها تبدیل به یک شکارچی کامل میشود که به ات، قورباغهها و ماهیان حمله میکند. این سِن از پاهای جلویی قدرتمندش برای ضربه زدن و سپس مهار طعمه استفاده میکند. سپس منقار یا نوک تیزش را بر فرق سر طعمه میکوبد تا بزاقش را که طعمه را فلج میکند، به آن تزریق کند. در عین حال بزاق باعث میشود که گوشت طعمه کمکم حل شود، پس از آن است که شکارچی طعمه را هضم میکند.
سنها در حدود ۱۰ سانتیمتر طول دارند. سنهای آبی را میتوان در دریاچهها، رودخانهها و سایر منابع آبی شیرین سراغ گرفت.
سنها در آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی، آفریقا، استرالیا، هندوستان و آسیای جنوبشرقی یافت میشوند. سنها از هر حیوان آبزی که بتوانند شکار کنند، تغذیه میکنند.
طول عمر سنها معمولا بیش از یک سال است. تا به امروز در حدود ۱۶۰ گونه از سنها شناسایی شده است. سنهای آبی بزرگ معمولا در نواحی گرمتر دنیا زیست میکنند اما برخی از آنها در بخشهای شمالیتر همچون کانادا نیز یافت میشوند.
در سنهای آبی، ه ماده در هر دسته ۱۰۰ یا بیش از ۱۰۰ تخم میگذارد. این ات منحصر به فرد به نام سنهای نوری هم مشهور هستند چرا که اغلب جذب نور لامپ میشوند.
سنها اگر تهدید شوند، نیش میزنند یا خودشان را به مردن میزنند. در برخی نواحی آسیای جنوب شرقی، سنهای آبی را میخورند و آنها را به عنوان غذایی خوشمزه هم میشناسند.
احتمالا تا این جا بسیاری از خوانندگان بر ما خرده گرفتهاند که چرا حیوانات زیبا را معرفی نمیکنیم. درست است که هدف از این مقاله زیباییشناسی نیست اما برای این که شما را هم ناامید نکرده باشیم، قصد داریم تا شما را با یکی از زیباترین ات روی کره زمین آشنا کنیم.
شبپره غروب آفتاب از راسته موسوم به پروانهسانان یکی از گونههای زیبایی است که کلکسیونداران بسیاری در دنیا به دنبال آن هستند.
الگوی نامتقارن رنگها بر روی پرهای این شبپره حاصل تداخلهای نوری و پراکنش نور از روی بالهای منحنیشکلاش است.
رنگهای هشداردهنده روی بالهای این شبپره به شکارچیان این حس را منتقل میکند که این حیوان سمی است.
طول بین دو بال باز این شبپره حدود ۱۱ سانتیمتر است و افراد ناوارد هم اغلب آنها را با پروانهها اشتباه میگیرند چرا که رنگآمیزی زیبا، دمها و عادت استراحت این شبپره با بالهای عمودی شکل پروانهها را تداعی میکند. ضمنا شفیره آنها شبیه اجسام بیجان است. جالب است که مردم ماداگاسکار که این شبپره در کشور آنها یافت میشود، این باور قدیمی را هم دارند که این شفیرهها در اصل روح مردگان آنها را در خود دارند.
مگس تسهتسه از نظر اندازه و شکل ظاهری به پشه خانگی معمولی شبیه است. احتمال گزیدگی توسط مگس تسهتسه در نواحی جنوبی صحرای آفریقا زیاد است.
مگس تسهتسه از یک خرطوم خیلی بلند برای گزش مهرهدارانی مانند انسانها و مکیدن خون آنها استفاده میکند.
این مگس حامل بیماری انگلی تریپانوسومیازیس آفریقایی (African trypanosomiasis) یا بیماری خواب آلودگی است که منجر به تب، سردرد، درد مفاصل، همراه با حالت تهوع، تورم مغز و مشکلات متعدد از نظر خوابیدن میشود.
هر ساله بین ۲۰ تا ۳۰ هزار نفر توسط این مگس گزیده میشوند اما بخش عمده گزیدگیها همان طور که اشاره شد، مربوط به نواحی جنوب صحرای آفریقا است. آمار مرگ ناشی از این بیماری را ۱۰ هزار نفر تخمین میزنند.
پروسه تکامل برخی ات را چنان مجهز ساخته که در کمال ناباوری قادر به رمزگشایی نقاط ضعف مورچهها و گذر از دربهای ضدسرقت آنها هستند. این تکنیکهای زیرکانه و عجیب به بعضی ات نظیر سوسکهای جنس (Paussus) اجازه میدهد تا کلونیهای به ظاهر تسخیرناپذیر مورچهها را به راحتی فتح کنند.
سوسکهای جنس (Paussus) میتوانند به راحتی و با تقلید سه نوع زبان شایع در میان مورچهها آنها را فریب دهند.
سوسکهای جنس (Paussus) از یک روش زیرکانه برای ورود به سنگر مورچهها استفاده میکنند و از این طریق نهتنها زندگی بیدغدغهای را در لانه مورچهها در پیش میگیرند بلکه گاه و بیگاه از اعضای کلونی مورچهها هم تغذیه میکنند. تحقیقات دپارتمان هشناسی کالج علم حیات و کشاورزی اکراین نشان میدهد که این سوسکها نهتنها با تقلید پیامهای شیمیایی که مورچهها از طریق آنها با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، مورچهها را فریب میدهند بلکه سه صدای مختلف از سه گروه مختلف را نیز همزمان تقلید میکنند.
مطالعات اخیر حاکی از آن است که سوسکهای این جنس از سه آوای مختلف برای کپی کردن صداهای مورچههای کارگر، سرباز و ملکه استفاده میکنند. سوسکها برای انجام این کار باید بتوانند طول موج پالس و حتی فرکانس صدایشان را تغییر دهند و تحقیقات نشان میدهد که آنها به حدی استادانه این کار را انجام میدهند که گاه حتی ملکه هم مغلوب آنها میشود.
منبع؛ owlcation iflscience uanews
عادی شدن روابط ایالات متحده آمریکا و کوبا تغییرات بسیار بزرگی را برای این دو کشور و شهروندانشان به دنبال خواهد داشت که مهم ترینشان شاید دستیابی پژوهشگران آمریکایی و آزمایشگاه های پیشرفته این کشور به بزرگ ترین جزیره دریای کارائیب و گونه های جانوری منحصربفردی باشد که در آن زندگی می کنند.
در میان عجایب و شگفتی هایی که قطعا چشم پژوهشگران را به خود خیره خواهد کرد می توان به کوچک ترین پرنده دنیا اشاره کرد که در واقع یکی از گونه های مرغ مگس خوار با نام مرغ مگس خوار زنبوری (bee hummingbird) است.
این پرنده در حدود یک پانزدهم اونس (یعنی کمتر از یک سکه ده سنتی یا حدودا دو گرم) وزن دارد و ابعاد آشیانه آن نیز کوچک تر از یک سکه 25 سنتی است.
این گونه از مرغ مگس خوار درست مانند شاهینی که به شکار کبوترها می رود، پشه ها را صید می کند و تخم هایش نیز به اندازه یک دانه قهوه هستند. به بیان دیگر، مرغ مگس خوار زنبوری به قدری کوچک است که با ات برای دستیابی به غذا و منابع غذایی می جنگد و کاری به طعمه پرندگان دیگر ندارد.
نکته جالب توجه دیگر در مورد این پرنده فعالیت بیش از اندازه آن است؛ باید به اطلاع تان برسانیم که مرغ مگس خوار زنبوری در هر ثانیه 200 مرتبه بال می زند.
حال سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که چرا این جانور تا این اندازه نسبت به موجودات هم رده خود کوچک است؟ در ادامه این مطلب با دیجیاتو همراه باشید.
Bo Dalsgaard بوم شناس دانشگاه کوپنهاگ می گوید: در تمامی جوامع موجود در جزایر کارائیب، دو یا سه مرغ مگس خوار را خواهید دید که به صورت گروهی با هم زندگی می کنند و معمولا یکی از آنها کوچک تر و دیگری بزرگ تر است.
پرنده ای که جثه بزرگ تری دارد معمولا به رنگ زمردی است که دوبرابر اندازه معمول خود رشد می کند (هرچند که این پرنده نیز در برابر گونه های بزرگ» مرغ مگس خوار باز هم کوچک به حساب می آید).
Dalsgaard تصور می کند که در وهله نخست گونه زمردین این پرنده وارد کوبا شده و سپس اجداد مرغ مگس خوار زنبوری با ورود به این جزیره نقش گونه کوچک تر را بر عهده گرفته اند. اما گروهی که در مرحله دوم وارد این جزیره شدند برای آنکه با انواع زمردین بر سر غذا وارد رقابت نشوند، به شکلی تکامل پیدا کردند که برای دستیابی به شهد گیاهان با ات بجنگند.
به همین دلیل رفته رفته این پرنده کوچک و کوچک تر شد تا مبادا روزی منابع غذایی اش تمام شود و در نتیجه برای دستیابی به غذای مورد علاقه اش (شهد) بیشتر به سمت گل های کوچک می رفت در حالی که انواع زمردین به هیچ وجه انرژی خود را صرف این گل های کوچک نمی کردند و رقابتی هم میان آنها وجود نداشت.
جالب است بدانید که این پرنده حتی از سوی ات نیز با رقابت روبرو نشد چراکه سفر از روی آب برای پیدا محیط زندگی جدید برای ات گرده افشان کاری بس دشوار است.
اما مرغ مگس خوار تنها موجود ظریف و کوچک روی زمین نیست و این ظرافت امری بسیار رایج به شمار می رود. برای نمونه در منطققه باربادوس نوعی مار زندگی می کند که می تواند روی یک سکه 25 سنتی چمبره بزند و داستان تکامل آن نیز درست شبیه به همین پرنده است.
زمانی که این مار ریسمانی نخستین بار به باربادوس رسید احتمالا خود را درون یک منفذ کوچک جای داده و غذای اصلی اش هم هیچگاه به این سرزمین راه پیدا نکرده چراکه در این صورت جثه این مار قطعا بزرگ تر از این میزان بود و در نتیجه همچون مرغ مگس خوار به تدریج کوچک و کوچک تر شده تا بتواند با خوردن شفیره و نوزاد اتی مانند موریانه و مورچه خود را سیر کند.
زیبایی های خواب
ظرافت یا بهتر بگوییم کوتولگی پدیده ایست که بارها و بارها در این جزیره رخ می دهد اما کوچک بودن برای پرنده ای با این اشتها که دوست دارد بهترین غذاها را به جوجه هایش بدهد هزینه دارد.
به گفته Dalsgaard هزینه این کوچک بودن میزان بالای انرژی ایست که موجود زنده ای مانند این مصرف می کند چراکه نرخ سوخت و ساز و از دست دادن گرما در بدن این پرنده بسیار بالاست.
او در ادامه می گوید: به همین دلیل مرغ مگس خوار زنبوری مجبور است که با تناوب بسیار بالا غذا بخورد یا اینکه برای صرفه جویی در میزان مصرف انرژی به یک خواب عمیق برود که به آن مرگ کاذب هم گفته می شود.
متاسفانه مطالعات قابل توجهی روی پدیده مرگ کاذب در این پرنده صورت نگرفته، با این همه باید بگوییم که اغلب گونه های مرغ مگس خوار از چنین ترفندی برای حفظ انرژی خود بهره می گیرند و به همین دلیل دانشمندان تا حدودی می توانند به سازوکار آن در این گونه ظریف نیز پی ببرند.
با توجه به اینکه مرغ های مگس خوار زنبوری مقدار زیادی انرژی می سوزانند و این گونه نیز ظریف ترینشان است و بیش از همه آنها انرژی می سوزاند (اگر خاطرتان باشد پیشتر گفته بودیم که این پرنده در هر ثانیه 200 مرتبه بال های خود را تکان می دهد)، پژوهشگران احتمال داده اند که استفاده آن از ترفند مرگ کاذب نیز کاملا به شکلی آزادانه انجام می گیرد.
بنابراین درست مانند بیماری خواب مرغ مگس خوار نیز احتمالا هر زمان که فرصتش را پیدا کند مرگ کاذب را تجربه می کند. آنا مارتین گنزالس بوم شناس دانشگاه برکلی در کالیفرنیا در این رابطه می گوید: برای نمونه در شب ها که این پرنده نمی تواند غذا بخورد لازم است کمترین میزان ممکن از انرژی خود را مصرف کنند تا دمای بدنش را حفظ نماید.
او در ادامه می گوید: حتی مشاهده شده که در طول باران های سنگین هم که امکان غذا خوردن وجود ندارد این پرنده به خوابی سنگین فرو می رود (لازم به یادآوری است که مرغ مگس خوار زنبوری در جریان باران های اندکی می تواند به شکار برود و در این حین نیز طعمه حیوانات دیگر نمی شود).
زمانی که فصل جفت گیری این پرنده فرا می رسد، گونه های نر آن رنگ سبز آبی خود را از دست می دهند و در مقابل یک کلاه صورتی رنگ متمایل به قرمز بر سر می کنند (تصویر شاخص مطلب) و آوازهایی زیبا سر می دهند و بدین سان گونه های ماده را به سمت خود جذب می کنند.
اما پس از آنکه گونه ماده دو تخم کوچک خود را که ابعادشان به اندازه دانه قهوه است، گذاشت به هیچ وجه اجاز نزدیک شدن گونه نر به آشیانه و بالاخص تخم ها را نمی دهد چراکه پرنده نر پرهای براقی دارد و می تواند درندگان و دشمنان را به سمت خود جذب کند.
پرنده ماده شش دنگ حواس خود را صرف محافظت از تخم هایش می کند. گنزالس می گوید: مادر به صورت مستقیم به سمت آشیانه پرواز نمی کند و در عوض به آرامی به آن نزدیک شده و پس از آنکه از بابت امنیت لانه و محیط پیرامونش مطمئن شد به آن وارد می شود.
جوجه ها حدودا بعد از سه هفته از تخم بیرون می آیند و پرنده برای سه هفته دیگر به آنها مخلوطی از شهد و مگس می دهد و پس از اتمام این فرایند، جوجه ها بال گشوده و به سمت جهان پیرامونشان به پرواز در می آیند.
در مورد زیستگاه این پرنده هم باید بگوییم که برخی از نواحی این جزیره به صورت کلی زیر کشت یک نوع محصول می روند و این یعنی مرغ مگس خوار احتمالا همیشه به مواد و ابزارهای لازم برای ساختن آشیانه اش دسترسی ندارد. در هر صورت برنامه خاصی برای حفظ بقای این پرنده در کوبا صورت نمی گیرد اما از طرفی هم حیات آن به هیچ وجه در معرض انقراض نیست.
منبع:دیجاتو
در تمام جهان می توانید افرادی را ببینید که یک سری باورهای عجیب دارند. مثلا اینکه نباید زیر یک نردبان راه رفت و یا عدد ۱۳ نحس است. جالب است بدانید که خرافات در اصل جمع واژه عربی خرافه می باشد که معنی آن باوری ثابت نشده است که تاثیر آن بر زندگی آدم به صورت ماوراء الطبیعه صورت می گیرد. خرافات ریشه ای تاریخی دارند و در همه جای موارد مختلفی را خواهید یافت. در حقیقت می توان گفت که شما هیچ کجای جهان را پیدا نخواهید کرد که مردم آن به یک سری خرافات اعتقاد نداشته باشند. اما الی گشت در این متن چند مورد از عجیب ترین خرافات دنیا را برای شما آورده است. خرافاتی از روسیه، فنلاند، چین و … با ما همراه باشید:
در اسپانیا مردم اعتقاد دارند که اگر سیزدهم یک ماه برابر با سه شنبه باشد (و نه مثل بعضی از کشورها جمعه) آن روز، روز بد شانسی است و احتمالا اتفاقات بدی خواهد افتاد. سه شنبه که به زبان اسپانیایی مارتس» (Martes) نامیده می شود، نام آن از سیاره مریخ (mars) گرفته شده که در قرون وسطی با صفت شیطان کوچک یاد می شد.
در چین عدد ۴ به طرز عجیبی شوم شناخته می شود. اما به احتمال زیاد ریشه این مورد از عجیب ترین خرافات دنیا به نوع تلفظ این عدد به زبان چینی بر می گردد که بسیار شیبه به واژه مرگ در این زبان است. در چین حتی بسیاری از ساختمان ها طبقه چهار ندارند و یا در صندلی ها دیده می شود که از این عدد رد می شوند.
برخی از مردم مصر بر این باورند که جغدها شوم هستند و اگر کسی آن ها را ببیند یا حتی صدای آن را بشنود، خبر بدی خواهد گرفت.
روس ها می گویند که حمل کردن یک سطل خالی و یا حتی دیدن کسی که یک سطل خالی حمل می کند، یک نشانه بد است. این احتمالا ناشی از این واقعیت بود که تزار الکساندر دوم توسط یک مرد با سطل خالی ترور شد.
یکی دیگر از عجیب ترین خرافات دنیا مربوط به عنکبوت می شود. در فنلاند (و البته در کشورهای دیگری از جهان) اعتقاد بر این است که اگر کسی یک عنکبوت را بکشد، حتما روز بعد باران می آید.
در سنگال، مردم می گویند که برنامه سفر خود را تنها با خود بگویید و جلوی هیچ کسی آن را بازگو نکنید. اگر احیانا شخصی از سفر پیش روی شما آگاه باشد، آن سفر شوم بوده و احتمالا مقصدتان خراب خواهد شد.
در بخشی از قسمت های کشور ترکیه، مردم معتقدند که اگر شما در شب آدامس بجوید، به احتمال زیاد آن گوشت یک مرده است.
یک مورد دیگر از عجیب ترین خرافات دنیا خرافه ای مربوط به پنکه است! در کره جنوبی مردم باور دارند که اگر پنکه ای را در اتاقی بسته در شب روشن کنند، آن پنکه شما را خواهد کشت. گفته می شود که مردم کره جنوبی پنکه را فقط در اتاق هایی استفاده می کنند که شیشه آن ها ترک خورده است.
برزیلیها معتقدند که اگر کیف دستی یا کیف پول شما با زمین برخورد کند، بدشانسی خواهید آورد. بیشتر آن ها بر این باورند که اگر این اتفاق برایتان بیفتد شما یک فرد فقیر خواهید شد.
مردم دانمارک اگر ظرفی شکسته داشته باشند، حتی اگر اوایل سال آن را شکسته باشند، تکه های شکسته را نزد خود نگه می دارند تا در مراسم سال نو، آن را در خانه دوست یا اقوامشان دور بیندازند. آن ها اعتقاد دارند که هرچه ظرف چینی شکسته بیشتر باشد، خوش شانسی بیشتری برای دوستان و اقوامشان رقم خواهد خورد.
در بخش هایی از آمریکای شمالی اعتقاد بر این است که اگر روی یک ترک یا شکاف پا بگذارید، بد شانسی رقم خواهد خورد. برخی نیز می گویند اگر این اتفاق بیفتد، شاید کمر مادر شخص بشکند.
در پرتغال خرافاتی وجود دارد که می گوید اگر عقب عقب راه بروید، شوم خواهد بود زیرا شیطان راه شما را خواهد شناخت.
یکی دیگر از عجیب ترین خرافات های دنیا در اسپانیا است که اعتقاد دارند اگر با پای چپ به اتاقی وارد شوید دچار بدشانس خواهید شد.
مصری ها اعتقاد دارند اگر بدون آنکه چیزی را ببرُید، یک قیچی را باز و بسته کنید، اتفاق بدی خواهد افتاد. البته بدتر از باز و بسته کردن، باز گذاشتن آن است! آن ها می گویند که این کار روح شیطانی معلق در هوا را می برد و باعث می شود که آن ها عصبانی شوند.
در هلند، آواز خواندن در میز شام به این معنی است که شما برای شام خود به شیطان آواز می دهید – یعنی بدبختی است. آنها همچنین می گویند که اعطای نمک به همسایه نیز بد است.
در هند بدشانسی به شما روز خواهد آورد، اگر که موی خود را کوتاه کرده و یا بشویید، البته در روزهای پنجشنبه و شنبه و بدتر از این مورد، گرفتن ناخن ها در سه شنبه ها، شنبه ها و شب هاست.
برخی از مردم در ایتالیا از جمعه ای که ۱۷ هم یک ماه باشند می ترسند، زیرا اعداد رومی XVII می توانند واژه VIXI» را بسازند که در زبان لاتین یعنی: زندگی من تمام شده است.
در این ایالات، خانه هایی از قرن ۱۹ وجود دارند که یک پنجره شیب دار در آن ها دیده می شود که برای این بوده که جادوگران را از خانه دور نگه دارد. آن ها اعتقاد داشتند که جادوگرهایی که پرواز می کنند، نمی توانند از پنجره های شیب دار وارد خانه شوند.
با اینکه موارد زیادی از عجیب ترین خرافات دنیا مربوط به کشور انگلیس است اما ما در اینجا می خواهیم به موردی اشاره کنیم که در مورد تخم مرغ است. برخی از مردم انگلیس معتقدند که اگر می خواهید یک تخم مرغ آب پز را بخورید و یا می خواهید تخم مرغی را بشکنید، علاوه بر شکستن سر آن، حتما باید ته آن را هم بشکنید. اگر این کار را نکنید، یک جادوگر تکه های پوست تخم مرغ را جمع کرده، با آن یک قایق می سازد و باعث یک طوفان وحشتناک خواهد شد.
منبع: الی گشت
نماز یک واجب الهی است که خداوند در پنج وعده روزانه مقرر فرموده است و از مهمترین اثرات آن نزدیکی به خداوند و دریافت رحمت بیکران اوست خداوند هر فریضهای را که بر انسان واجب فرموده است دارای فواید بسیار زیاد و عامل رشد و تکامل فردی و اجتماعی اوست و دانش بشری به مرور و مطالعه و تحقیقات علمی گوشه ای از اثرات آن را دریافت خواهد کرد.
امروزه علم پزشکی دنیا در خصوص سلامت معنوی و نقش نماز، دعا و دینداری در سلامت جسمی، روحی و روانی توفیقاتی کسب کرده است که در این مجال گوشهای از فواید پزشکی نماز را بیان میکنیم:
آثار ایستادن در نماز:
باعث تقویت حالت تعادلی بدن و قسمت مرکزی مخچه که محل کنترل اعمال و حرکات ارادی است میشود، ثابت و خیره شدن چشمها در نماز به یک نقطه باعث بهبود و رفع نواقصی همچون نزدیک بینی میشود و با تمرکز در نماز جریان فکر آرام و متعادل میشود.
آثار رکوع:
تقویت ماهیچههای شکم، حفظ دستگاه گوارش و مانع سوءهاضمه و بیاشتهایی میشود و نیز تقویت ماهیچه ستون مهرهها، گردن، دستها، ساق پا و رانها.
آثار سجده:
تقویت مهرههای گردن عامل مهمی در درمان دیسک و مشکلات ستون فقرات گردن و کمر میشود افزایش جریان خون مغز باعث قدرت درک و فهم و آرامش فرد و نیز حفظ شادابی، زیبایی و طراوت میشود.
آثار نشستن:
باعث تقویت عضلات پاها، ران ها و کمک به نفخ معده و روده و بهبود فتق میشود.
رابطه نماز با بارهای الکتریکی و میدان مغناطیسی:
در احادیث آمده است که آب وضو را خشک نکنید دلیل پزشکی آن است که بدن در برابر سرمایی که حس میکند خود به خود درجه حرارت آن را بالا میبرد تا بدن را خشک کند که همین تحریکات باعث بازشدن منافذ پوست و ورود اکسیژن بیشتری به بافتها و عضلات زیر پوست میشود که باعث شادابی و نشاط میشود بارهای الکتریکی زائدی که در اثر تحریکات مغناطیسی و الکتریکی اطراف ما همچون نیروگاه های برق، موبایل، تلویزیون و سشوار بر امواج مغزی تاثیر میگذارد که این اثرات در نواحی که تحریکات عصبی بیشتری دارد خطرات جدیتری را باعث میشود و این نواحی دقیقا همان نواحی شستوشوی وضو است(سر، صورت، دست، مچ دست و پا) که بهترین و ارزانترین و بیخطرترین راه برای دفع این امواج زائد آب است که در وضو باعث انتقال بارهای ساکن از بدن به اطراف میشود.
بنا به تحقیقات پروفسور لای امواج مغناطیسی خارجی به DNA سلولهای مغزی آسیب میزند و در طول روز مغز در برابر میدان های مغناطیسی بیرونی ناشی از امواج و نیروگاههای و از طرفی میدان مغناطیسی زمین قرار میگیرد که به شدت برای مغز مضر است وقتی انسان در نماز رو به قبله میایستد و در هنگام سجده میدان مغناطیسی بدن و زمین برهم منطبق و مثل رسانا باعث دفع مواد الکتریسته از سر به زمین میشود.
اثرات نماز در درمان اضطراب و افسردگی:
بیماران افسرده مرحله خواب REM آنان نسبت به افراد عادی بیشتر است یعنی زمان بیشتری را در مرحله REM به سر میبرند که این باعث دیدن خوابهای آشفته و پریشان میشود و این افزایش مدت خواب REM در ساعات نزدیک صبح به وقوع میپیوندد که اثرات بیدار شدن برای نماز صبح باعث میشود که فرد از ورود به مرحله REM گرفته میشود و باعث کوتاه شدن آن و درمان افسردگی میشود (درمانهای دارویی رایج ضدافسردگی سه حلقهای از طریق کاهش مرحله REM خواب باعث درمان میشود)
اثرات نماز بر شادابی نشاط و جلوگیری از استرس و فشار عصبی:
در اثر بیدار شدن برای نماز صبح و در ساعات سحرگاهی و انجام عبادت در این موقع عامل افزایش هورمون کورتیزول حالت شادی و نشاط سرمست کنندهای نصیب او میشود که بر زندگی روزانه او بسیار موثر است و باعث افزایش مقاومت بدن در برابر استرسها و فشارهای روحی و روانی است که این در مضامین عرفانی تحت عنوان اسرار سحر معرفی میشود.
تاثیرات هورمون ملاتونین در بیداری نماز شب و سحرگاه:
بر طبق تحقیقات دکتر مدحت الشامی پزشک مصری میزان ترشح ملاتونین در شب و سحر نیاز به هیچ دارویی ندارد به جز انجام عبادات و نیایش و دوری از گناهان که باعث آرامش روحی و روانی میشود که به تبع آن تاثیرات مثبت بر جسم و روان را شامل میشود بیشترین حالت اورژانسی بیماری قلب پنج تا نه صبح است که با بیدار شدن در نماز صبح ترشح ملاتونین حداکثر و باعث جلوگیری از عوارض قلبی میشود.
تاثیر ملاتونین در پیشگیری و درمان سرطانهای پروستات و سینه
افزایش هورمون ملاتونین در اثر بیداری برای نماز صبح مقابله با اثرات فری رادیکالها و جلوگیری از پیری زودرس آایمر و پارکینسون میشود.
افزایش هورمون ملاتونین در نماز شب باعث حفظ سلولهای مغز و شکوفایی نیروی فکر و اندیشه میشود. افزایش هورمون ملاتونین در نماز شب و صبح باعث افزایش توان گلبولهای سفید در مکانیسم دفاعی بدن و در برابر کلسترول و تنگی عروق میشود. افزایش هورمون ملاتونین در نماز شب و صبح باعث حفاظت سلولهای چشم شده و از کدر شدن عدسی یا کپسول جلوگیری میکند (امام صادق (ع) نماز شب دید انسان را زیاد میکند).
افزایش هورمون ملاتونین در نماز شب و صبح باعث افزایش ترشح اندورفینها و آنکفالینها که باعث تنظیم خواب و ریلکسیشن بدن میشود. گاز اوزن و تاثیرات شگرف درمانی آن از نظر علم پزشکی ثابت شده است که این گاز در زمان طلوع فجر تا طلوع خورشید از سطوح بالای آسمان به زمین میآید که اثرات مفید درمانی بر قلب و عروق، پوست، ریه و . دارد که این مهمترین خاصیت عبادت و بیداری در بینالطلوعین است.
تاثیر نماز بر طول عمر انسان
افزایش هورمونهای همچون کورتیزول، ملاتونین و دوپامین در بیداری نماز شب و سحر باعث سلامتی و طول عمر میشود.
گردآوری و تحقیق: دکتر محمود مظفر
درباره این سایت